«از اوّل تشکیل نظام اسلامى هم معارضه‌ها با "تکیه‌ى بر اسلام" شروع شد؛ نگوییم که استقلال کشور یا سیاست مبارزه‌ى با نظام استکبار موجب دشمنى‌هاى آنها بود - که این حقیقتى است، همین است - منتها مبارزه‌ى با استکبار از دل اسلام جوشید، مردم‌سالارىِ ما از دل اسلام جوشید. بارها عرض شده است که این‌جور نیست که وقتى ما میگوییم مردم سالاری دینی، این به معناى یک ترکیب انضمامى بین مردم‌سالارى با یک مفهومى است و دین با یک مفهوم دیگرى؛ این نیست. مردم‌سالارى ما از دین سرچشمه گرفته است، اسلام این راه را به ما نشان داده است، با هدایت اسلام است که ما به نظام جمهورى اسلامى رسیدیم؛ بعد از این هم به توفیق الهى همین‌جور خواهد بود. این دشمنى‌ها متمرکز و متوجّه به اسلام است؛ اگر چنانچه اسلام را از این نظام گرفتند و حذف کردند، آنچه ناشى از اسلام هم هست، به‌طور طبیعى حذف خواهد شد یا تضعیف خواهد شد یا کم‌رنگ خواهد شد؛ با این نگاه باید مسائل را تحلیل کرد...»

...

خب این سخنان حضرت آقا در دیدار با اعضای خبرگان رهبری، بنظرم خیلی مهم بود. البته کلاً حرفهای خیلی مهمی زده شد در این جلسه. از قضایای منطقه گرفته تا اشاره ای جالب به مشکلات فرهنگی بعنوان اهمّ مشکلات کشور و حتی بالاتر از مشکلات اقتصادی. اما اینکه چرا من این قسمت از حرفهای ایشان را آوردم به این دلیل بود که برای خودم هم جای سوال داشت و به نوعی این حرفهای آبی رنگ شده، پاسخی بود به آن سوالِ در ذهن من.

من همیشه با خودم میگفتم که ما وقتی هی میشنویم «مردم سالاری دینی»، «جمهوری اسلامی» و از این قبیل واژه ها، پس احتمالا ما در دنیا، انواع مختلفی از مردم سالاری داریم، انواع مختلفی از جمهوری داریم. بعد از انقلاب آمدیم از بین انواع مختلف این واژه های سیاسی، نوع دینی و اسلامی اش را درست کرده و انتخابش کردیم. با این تفکر، بعضی جاها یک ابهاماتی پیش می آید که آیا مثلا بکار بردن نظام سیاسی سکولار و در کنارش، نشر و ترویج مباحث دینی و واگذار کردن آن به خود مردم بعنوان امری "شخصی" درست تر نبود و گره گشا نمیشد برای این همه مشکلات؟ تقریبا همین چیزی که داریم در ترکیه میبینیم. مثلا برویم از مردم سالاری سکولاری یا لیبرالی استفاده کنیم؛ یا اینهمه جمهوری های دیگر (جمهوری خلق، جمهوری دموکراتیک و غیره). چرا باید حتما پسوند «اسلامی» را بگذاریم تا خیلی از چیزها به اسم اسلام تمام شود؟ اینها همه ابهام است دیگر.

حالا این حرفهای آبی رنگ شده، (نه اینکه فکر کنید تعصبی روی اینها دارم و چون از زبان شخص خاصی بیرون آمده، دوست دارم حتما و بدون فکر قبولش کنم و همه حرفهای دیگر را بریزم دور. اصلا. در این مورد خاص، به این حرفها از این دید نگاه میکنم که شخصی آنها را گفته که در بطن همین مسائل از اوائل انقلاب تا بدین جای کار بوده و مسلما اطلاعات ارشمندی دارد در این زمینه.) برایم دریچه جدیدی باز کرد. من برداشت خودم را از آن مینویسم. اگر شما برداشت دیگری داشتید یا حس کردید جایی اشتباه کرده ام، منت بگذارید و بگویید.

من برداشتم این است که مردم سالاری حقیقی، جمهوریت حقیقی، همین «مردم سالاری دینی» و «جمهوری اسلامی» است. یعنی اصلا به معنای واقعی کلمه، همین را داریم و بس. اینطور نبوده که صد نوع داشته باشیم و اینها از آنها گرفته شده باشد. به نوعی میتوان گفت، همینها را داریم فقط و بقیه آمده اند با کم و زیاد کردن عناصر موجود در «جمهوری اسلامی» و «مردم سالاری دینی»، چیزهای دیگری درست کرده اند. تأخر و تقدم زمانی هم اصلا مطرح نیست. بحث روی "حقیقت" ماجراست. اسلام ناب در دل خود خیلی چیزها را دارد از جمله توحید، عدالت، استکبارستیزی و غیره که اتفاقا مردم سالاری هم در بین همینهاست. بله! یعنی اینطور نبوده که ما آمده باشیم برای واژه ی «مردم سالاری»، نسخه ی اسلامی شده اش را بسازیم و بعد قالب کنیم و بشود «مردم سالاری دینی». خیر. مردم سالاری در روح اسلام ناب وجود دارد و هرجا آن وارد شد، طبعا این هم بهمراه آن است. «جمهوری اسلامی» هم همین است. یعنی اینطور نیست که مثلا بشود آنها را جدای از هم به کار برد. اصلا یک "لفظ" است و جدا شدنی نیست. هردو باهم و هردو برای هم.

لُبّ مطلب و برداشت خودم را اگر بخواهم بگویم این است که کلا واژه هایی مانند، لیبرال دموکراسی، جمهوری خلق، جمهوری دموکراتیک و غیره، باید بروند جلو و لُنگ بیندازند! چرا که حقیقت مطلب همین دو واژه قبلی ست: «مردم سالاری دینی» و «جمهوری اسلامی» و بکار بردن واژه های دیگر، نوعی لقمه را دور سر چرخاندن است!

بازهم تکرار میکنم اگر جایی از حرفهایم را اشتباه دید، تذکر دهید لطفا. ممنون.