- اگر بخواهیم استغفار - این نعمت الهی - را به دست بیاوریم، دو خصلت را باید از خودمان دور کنیم؛ یکی غفلت و دیگری غرور. غفلت، یعنی انسان به طور کلّی متوجّه و متنبّه نباشد که گناهی از او سر می زند؛ مثل بعضی از مردم ... اگر کسی به او بگوید که گناه می کنی، ممکن است از روی بی خیالی، قهقهه ای هم بزند و تمسخر  کند: گناه؟ چه گناهی؟!

- در اصطلاحات قرآنی، آن چیزی که نقطه ی مقابل این غفلت است، تقواست. یعنی بهوش بودن و دائم مراقب خود بودن. اگر از آدم غافل دهها گناه سر می زند و اصلا حس نمی کند که گناه کرده است؛ آدم متّقی درست نقطه ی مقابل اوست. اندک گناهی هم که می کند، فورا متذکّر می شود که گناه کرده است و به فکر جبران می افتد. انّ الذین اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّیطان تذکّروا1. به مجرّد این که شیطان از کنارش عبور می کند و باد شیطان به او می خورد، فوراً حس می کند که شیطان زده شده و دچار اشتباه و غفلت گردیده است ... پس، یک مانع استغفار، عبارت از غفلت است.

- مانع دوم، غرور است. اندک کار کوچکی که انسان انجام می دهد، مغرور می شود. در تعبیرات دعا و روایت داریم که الاغترار بالله2. در دعای چهل و ششم صحیفه ی سجّادیه که روزهای جمعه خوانده می شود، عبارتی وجود دارد که خیلی تکان دهنده است. می فرماید: و الشّقاء الاشقی لمن اغترّ بک3؛ بالاترین شقاوتها، متعلّق به کسی است که به تو مغرور شود. ما اکثر تصرّفه فی عذابک و ما اطول تردّده فی عقابک و ما ابعد غاته من الفرج و ما أقنطه من سهوله المخرج4. کسی که مغرور می شود - به تعبیر این روایت - دچار حالت اغترار بالله می گردد. غرور، این گونه است. مغرور، خیلی دور از آبادی است، خیلی دستش کوتاه از رهایی و سلامتی است. چرآ؟ به خاطر این که اندک کار کوچکی که انجام داد، دو رکعت نمازی که خواند، مثلاً خدمتی که برای مردم انجام داد، پولی در فلان صندوق انداخت، یا کاری در راه خدا انجام داد، فوراً مغرور می شود که ما دیگر پیش خدای متعال، کار خودمان را درست کردیم و حساب خودمان را ساخته و پرداخته نمودیم و احتیاج به چیزی نداریم!5 ... مراقب باشید، این که خدای متعال باب توبه را باز کرده و فرموده است که من گناهان را می آمرزم، معنایش این نیست که گناهان، چیزهای کم و کوچکی هستند؛ نه. گاهی گناهان، همه ی وجود حقیقی انسانی را ضایع می کنند، از بین می برند و یک انسانِ در مرتبه ی عالی حیاتّ انسانی را به یک حیوان درنده ی کثیفِ پلیدِ بی ارزش6 تبدیل می کنند. گناه، این گونه است.

- لازم نیست که اگر انسان می خواهد احساس گناه کند، حتما بایستی سالهای متمادی غرق در گناه شده باشد. نخیر؛ یک گناه هم، یک گناه است؛ نباید گناه را کوچک دانست. در روایات، باب «استحقار الذّنوب» داریم که حقیر شمردن گناهان را مذمّت کرده اند. علت این که خدای متعال می فرماید: «می آمرزیم»، این است که بازگشت به خدا، خیلی مهم است؛ نه این که گناه، کم و کوچک است. گناه، عمل بسیار خطرناکی است؛ منتها بازگشت و توجّه به خدا و ذکر او، این قدر اهمیت دارد که اگر کسی این را صادقانه و درست و حقیقی انجام داد، آن وقت آن بیماری صعب العلاج، از بین می رود. بنابراین، اغترار و مغرور شدن به کار نیک - کار نیکی که ما خیال می کنیم کار نیک است؛ ولی ممکن است آن قدرها هم نیک نباشد، یا چندان اهمیت نداشته باشد - موجب می شود که شما سراغ استغفار نروید.

- استغفاری کارگشاست که استغفار حقیقی و جدّی و حقیقتاً طلب باشد ... ببینید! انسان در آن حال که فرضاً فرزند یا عزیزی از عزیزانش دچار بیماری است و درِ خانه ی خدا رفته و حال دعا پیدا کرده است، چگونه از خدا طلب می کند؟! آمرزش گناهان را این گونه از خدا طلب کنید. حقیقتا آمرزش را طلب کنید و تصمیم داشته باشید که آن گناه را دیگر انجام ندهید. البته انسان ممکن است تصمیم هم داشته باشد که گناه را انجام ندهد، باز دچار لغزش شود و انجام دهد؛ باز دوباره توبه می کند. اگر انسان صد بار هم دچار توبه شکنی شد، باز دفعه ی صد و یکم، باب توبه باز است. منتها شما که توبه و استغفار می کنید، از اول نباید تصمیم داشته باشید که حالا ما استغفار می کنیم، باز می رویم دوباره همان کار غلط و خلاف را انجام می دهیم! این که نشد.

- استغفار باید جدّی و حقیقی باشد. استغفار مخصوص یک عده آدمهای معیّن هم نیست که بگوییم کسانی که خیلی گناه کردند، استغفار کنند؛ نه. همه ی انسانها - حتی در حدّ پیامبر - باید استغفار کنند ... استغفار یا از گناهی است که ما انجام داده ایم، یا از گناهان اخلاقی است. اگر فرض کنیم که یک انسان، هیچ گناهی هم انجام نداد؛ نه دروغ، نه غیبت، نه ظلم، نه خلاف، نه شهوترانی، نه اهانت به کسی، نه تعدّی به مال مردم - البته این طور آدمها خیلی کمند - اما بسیاری از همین طور آدمهایی که این گونه گناهان جوارحی را هم ندارند، مبتلا به گناه جوانحی - گناه اخلاقی - هستند. اگر همین آدمی گه هیچ گناهی نمی کند، وقتی که میان مردم راه می رود، نگاه کند و بگوید: این بیچاره مرد، همه مشغول گناهند؛ ولی ما الحمدلله خودمان را نگه داشتیم و گناه نمی کنیم - خود را بالاتر از آنها به حساب بیاورد - این خودش یک گناه و یک تنزّل و یک سقوط می شود و استغفار لازم دارد. 

- اگر فرض کنیم، انسانی است که این گناهان را هم ندارد؛ ولی مثلا در باب علم توحید، پیش نرفت. در این صورت، یک قصور است و باید استغفار کند. باب علم توحید و معرفت به پروردگار، باب محدود و راه بن بستی که نیست؛ راه بی نهایت است که همه ی انبیا و اولیاء، در این راه مشغول پیشرفت و تکامل نفس و فراهم کردن معرفت بیشتر نسبت به ذات مقدس پروردگار و صفات کمالیّه ی حضرت حقّند. هر مقداری که این گونه افراد، در این راه پیش نرفتند، یک قصور و یک عقب ماندگی و یک ناتوانی معنوی است که استغفار لازم دارد.

- استغفار برای همه است. لذا ملاحظه می کنید که ائمه علیهم السلام در این دعاها، چه سوز و گدازی دارند. بعضی خیال می کنند که امام سجّاد این سوز و گداز را کرده است، برای این که به دیگران یاد بدهد. بله؛ یاد دادن به دیگران هست - هم در شکل و هم در مضمون کار - اما اصل قضیه این نیست. اصل قضیه، آن حالت طلب خود این بنده ی صالح و انسان والا و بزرگوار است. این سوز و گداز، متعلّق به خود اوست. این اظهار تضرّع پیش پروردگار، متعلّق به خود اوست. این ترس از عذاب خدا و میل به تقرّب الی الله و رضوان الهی، متعلّق به خود اوست. این استغفار و طلب از خدا، واقعا متعلّق به خود اوست.

- عزیزان من! ماه رمضان را برای استغفار مغتنم بشمارید و از خدای متعال طلب مغفرت کنید ... همه استغفار کنید. آن کسانی که اهل عبادتند، آن کسانی که در امر عبادت متوسّطند، آن کسانی که حتی کاهل در کار عبادتند و فقط به اقلّ واجبات اکتفا می کنند، آن کسانی که حتی گاهی خدای نخواسته بعضی از عبادت واجب هم از آنها ترک می شود، همه و همه توجه داشته باشند که این رابطه ی بین آنها و خدا، کار را پیش می برد. از خدای متعال، آمرزش و مغفرت بخواهید و طلب عفو کنید. از خدا بخواهید که مانع گناه را بردارد؛ این ابر را از مقابل خورشید فیض و لطف و تفضّلات خودش برطرف کند، تا لطفش بر این دلها و جانها بتابد. آن وقت ببینید که تعالی و اعتزازی به وجود خواهد آمد.

در خطبه های نماز جمعه تهران - 1375/10/28


- عزیزان من! انسان در عالی ترین شکل و متکاملترین نوع زندگی، آن انسانی است که بتواند در راه خدا حرکت کند و خدا را از خود راضی نماید و شهوات، او را اسیر خود نسازد. انسانِ درست و کامل، این است. انسان مادّی که اسیر شهوت و غضب و هواهای نفسانی و خواسته ها و احساسات خود است، انسان حقیری است؛ هرچند هم به ظاهر بزرگ باشد و مقام داشته باشد ... استغفار، شما را از آن حقارت نجات می دهد ... هر انسانی، نورانی است. حتّی انسانی که با خدا رابطه و آشنایی ندارد، در جوهر و ذات خود، نورانیّت دارد؛ منتها بر اثر بی معرفتی و گناه و شهوترانی، آن را دچار زنگار کرده است. استغفار، این زنگار را از بین می برد و نورانیّت می بخشد.

در خطبه های نماز جمعه تهران - 1375/11/12


...


1. سوره ی اعراف، آیه ی 201.
2. بحار الانوار (ط بیروت)، ج 80، ص 342.
3. صحیفه ی سجّادیه، دعای 46.
4. همان.
5. واقعا این قسمت کار به نظرم خیلی خیلی سخت است. واقعا سخت است! یک وقت می شود که ما در مقابل وسوسه ای، میلی، حرف باطلی، صحنه ی لذّت برانگیزی و خیلی چیزهای دیگر رایج در امور مادّی و دنیایی، مقاومت می کنیم و آن را انجام نمی دهیم. تا این جا یک سختی را متحمّل شده ایم. اما اصل مطلب از این جا به بعد است. این که به خودمان غرّه نشویم، کیف نکنیم و به قول معروف خوش خوشانمان نشود، واقعا سخت است. همان عُجب که تهش همان غفلت است و بیچاره گی. بنظرتان باید چه کنیم که این طور نشود؟ با توجه به سختی کار، تمرینش هم باید قاعدتا سخت باشد. من بنظرم می آید که این جور مواقع، درست همان موقعی که دارد از خودمان خوشمان می آید و می رسیم به آنجا که بگوییم: «ما اینیم دیگه!»، باید خاطرمان را ببریم به سمت گناهانی که قبلا کرده ایم، به سمت طغیان ها و پرده دری هایی که داشته ایم. آن موقع فکر کنم کمی حال نفس سرکشمان را گرفته ایم و به قول عزیز در سریال خوب «مدینه» به آن بشین پاشو داده ایم! شما هم پیشنهاد بدهید و  راهکار ارائه کنید که در این مواقع سخت چه کنیم.
6. عجب تعبیری!