- ماه رمضان مثل باران رحمتی بر فضای زندگی ما می بارد؛ آلودگی ها، زیادی ها، زنگار گرفتگی ها و کثافت هایی را که به دست خود ما در محیط زندگی و در جان و دلمان پدید آمده است، می شوید و فضا را مصفّا و دلها را نورانی می کند.  

- روح های ضعیف، دل های ضعیف، انسان های ضعیف، نمی توانند در مشکلات نقش ایفا کنند ... کی ممکن می شود ما نقش ایفا کنیم؟ وقتی که و الزمهم کلمه التّقوی1؛ برای خودمان، تقوا را به عنوان کلمه ی ثابت، کلمه ی حق و تکلیفِ دائم در نظر بگیریم. تقوا باید در گفتار، در عمل، در تصمیم گیری، با زیردستان خود و با مجموعه ی کسانی که با ما کار می کنند، مورد توجّه قرار گیرد.

- تقوا هم یک وسیله است، هم یک راه علاج است. فقط تکلیف و وظیفه نیست؛ فقط این نیست که خدای متعال از تقوای ما در هنگامه ی حساب سوال خواهد کرد؛ که البتّه اگر بفهمیم و توجّه کنیم، این هم چیز عظیمی است ... علاوه بر اینکه باید به فکر حساب الهی و مواخذه ی الهی بود، باید دانست که تقوا راه را هم باز می کند؛ و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب2. تقوا موجب می شود که در همه ی بن بست ها - بخصوص بن بست های اجتماعی - شما راه نجات پیدا کنید ... این محاسبه های ما و شما که همیشه محاسبه های تمام نیست. پس، اصل قضیه تقواست. توصیه ی ما هم به تقواست؛ روزه ی این ماه هم کمک به تقواست.

در دیدار کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران - 1378/10/4


-3و ما عرض له امران قطهما لله رضی الا اخذ باشدهما علیه فی دینه4؛ یعنی هر وقت دو کار و دو انتخابی در مقابل امیرالمومنین قرار می گرفت که هر دو مورد رضای خدا بود - نه اینکه یکی حرام، یکی حلال باشد؛ نه. هردو حلال باشد؛ مثلا هردو عبادت باشد - علی آن یکی را که برای بدن او سخت تر بود، آن را انتخاب می کرد؛ اگر دو غذای حلال بود، آن پست تر را انتخاب می کرد5؛ اگر دو لباس جایز بود، آن پست تر را انتخاب می کرد؛ اگر دو کار جایز بود، آن سخت تر را بر می گزید. ببینید؛ این صحبت یک گوینده ی معمولی نیست که حرف بزند. طبق این حدیث، این امام صادق است که می گوید؛ یعنی دقیق است. ببینید این سختگیری بر خود در زندگی دنیا و در تمتّعات دنیوی، چه قدر مهم است!

- و ما نزلت برسول الله صلی الله علیه و آله نازله قطّ الّا دعاه فقدمه ثقه به6؛ هر وقت مساله ی مهمّی برای پیامبر پیش می آمد، پیامبر او را صدا می کرد و جلو می انداخت؛ به خاطر این که به او اعتماد داشت و می دانست که اوّلاً خوب عمل می کند؛ ثانیاً از کار سخت سرپیچی ندارد؛ ثالثاً آماده ی مجاهدت در راه خداست ... در کارهای مهم - هر مساله ی اساسی و مهمی که پیش می آمد - علی را جلو می انداخت «ثقه به»؛ چون اطمینان داشت و می دانست که او بر نمی گردد؛ نمی لرزد و خوب عمل خواهد کرد. ببینید؛ صحبتِ این نیست که امثال بنده - آدمهای حقیر و ضعیف - ادّعا کنیم که می خواهیم این طوری عمل کنیم؛ نه. صحبتِ این است که ما باید در این جهت حرکت کنیم. انسانِ مسلمان پیروِ علی، خطّش باید این خط باشد و هرچه بتواند، جلو برود. بعد فرمود: و ما اطاق احد عمل رسول الله صلی الله علیه و آله من هذه الامه غیره7؛ هیچ کس از این امّت طاقت این را نداشت که مثل پیامبر عمل کند، مگر او. او بود که مثل پیامبر در همه جا می رفت. هیچ کس دیگر نمی توانست به دنبال پیامبر و پا جای پای آن حضرت حرکت کند. و ان کان لیعمل عمل رجل کان وجهه بین الجنه و النار8؛ با همه ی این کارهای بزرگ و خداپسند و مومنانه، رفتار او، رفتار یک انسان بین خوف و رجا بود؛ از خدا ترسناک بود، کأنّه او را بین بهشت و جهنّم قرار داده اند؛ در یک طرف بهشت را می بیند، در یک طرف جهنّم را می بیند. یرجو ثواب هذه و یخاف عقاب هذه. خلاصه ی این جمله این است که به این همه مجاهدت، به این همه انفاق، به این همه عبادت، مغرور نمی شد. ما حالا دو رکعت نافله و چند جمله دعا که بخوانیم - و اگر دو قطره اشک بریزیم - فوراً مغرور می شویم که بله دیگر: «این منم طاووس علیّین شده!» اما امیرالمومنین با این انبوه عمل صالح، مغرور نمی شد9.

- این که چرا شخصی مثل امیرالمومنین، شخصی مثل پیامبر، شخصی مثل امام سجّاد - که خدا اصلا بهشت را برای خاطر این طور انسانها آفریده - باز از آتش جهنّم می ترسند و به خدا پناه می برند، این خودش بحث جداگانه ای دارد. ما کوچکیم؛ دید ما قاصر است؛ ما نزدیک بین هستیم؛ ما عظمت الهی را نمی فهمیم؛ ما مثل بچه ی کوچک و غیر ممیّزی10 هستیم که در مقابل یک شخص عظیمِ علمی بازی می کند، می آید و می رود و اصلا عین خیالش هم نیست؛ چون نمی شناسد که این شخص کیست؛ امّا شما که پدر او هستید و عقلتان صد برابر اوست، در مقابل آن شخصیّت خضوع می کنید. ما در مقابل خدای متعال وضعیتمان این است. ما مثل بچه ها، مثل آدمهای غافل، مثل آدمهای پست، عظمت الهی را نمی فهمیم؛ اما کسانی که از مرحله ی علم، به مرحله ی ایمان رسیده اند؛ از مرحله ی ایمان، به مرحله ی شهود رسیده اند؛ از مرحله ی شهود، به مرحله ی فناءِ لله رسیده اند؛ آنها هستند که عظمت الهی در چشمهایشان آنچنان جلوه می کند که هر عمل صالحی از آنها سر بزند، به نظرشان نمی آید؛ اصلا می گویند ما کاری نکرده ایم. همیشه بدهکار ذات مقدّس احدیّتند. 

- امام صادق می گوید: در تمام اهل بیتمان - اهل بیت و اولاد پیامبر - از لحاظ این رفتارها و این زهد و عبادت، هیچ کس به اندازه ی علی بن الحسین به امیرالمومنین شبیه تر نبود؛ امام سجّاد از همه شبیه تر بود. امام صادق فصلی در باب عبادت امام سجاد ذکر می کند؛ از جمله می فرماید: ... پدرم حضرت ابی جعفر باقر یک روز پیش پدرش رفت و وارد اتاق آن بزرگوار شد ... نگاه کرد، دید پدرش از عبادت حالی پیدا کرده که هیچ کس به این حال نرسیده است. شرح می دهد: رنگش از بی خوابی زرد شده، چشمهایش از گریه درهم شده، پاهایش ورم کرده و ... امام باقر اینها را در پدر بزرگوارش مشاهده کرد و دلش سوخت ... امام باقری که خودش هم امام است و دارای آن مقامات عالی است، از عبادت علی بن الحسین دلتنگ می شود و دلش می سوزد و نمی تواند خودش را نگه دارد و بی اختیار زار زار گریه می کند؛ آن وقت علی بن الحسینِ با این طور عبادات می گوید: من یقوی علی عباده علی بن ابی طالب؛ چه کسی می تواند مثل علی عبادت کند؟ یعنی بین خودش و علی فاصله ای طولانی می بیند11.

در خطبه های نماز جمعه ی تهران - 1378/10/10


...


1. سوره ی فتح، آیه ی 11.

2. سوره ی طلاق، آیات 2 و 3.

3. حضرت آقا در بخشی از صحبت هایشان، یک روایتی در مورد امیرالمومنین علیه السلام انتخاب کرده اند و با آوردن فرازهای مختلف آن، ابعاد برجسته ی شخصیت ایشان را شرح می دهند که برخی از آنها را به اختصار می آورم. راویِ این روایت، شخصی است که در محضر امام صادق علیه السلام بوده و از قول حضرت این مطالب را نقل کرده است.

4. الارشاد، ج 2، ص 141.

5. یاد روایتی افتادم از روزهای جنگ که نمی دانم کجا و از قول چه کسی خواندم! آن هم این بود که نقل می کرد مثلا در جمع رزمنده ها یک صندوق میوه می آوردیم (شما فرض کنید شلیل هسته جدا با آن بوی مست کننده اش! به به!!) که بخورند. مثلا صد نفر می آمدند و هرکدام یک دانه بر می داشتند. بعد می گفت باقیمانده ی صندوق را که نگاه می کردیم - مثلا حالا ده دوازده تا میوه باقی مانده بوده - بهترین و درشت ترین میوه ها مانده بودند! برایم جالب بود این روایت! از وقتی این روایت را خواندم، خیلی جاها دقت کردم در این زمینه. مثلا در صف غذای خوابگاه وقتی باید یک دانه گوجه یا خیار از صندوق بر می داشتیم، یا مثلا در همین مهمانی های خانوادگی وقتی دیس سینی را می چرخانیم. چیزی که ته دیس یا صندوق می ماند، میوه های داغانِ پلاسیده ی مزخرف است! حالا منظورم این نیست که از فردا همه برویم میوه های پوسیده و خراب بخوریم؛ نه. فقط خواستم نقلی کنم از بچه های زمان جنگ که قدمی - هرچند کوچک و در همین چیزهای ساده - با این کارشان در مسیر امیرالمومنین، برداشته بودند.  قدمی برای تربیت نفس.

6. همان.

7. همان.

8. همان، ص 412.

9. دقیقا همین طور است که آقا گفته اند. تا دو قطره اشک می ریزیم، به خودمان غرّه می شویم. چه کنیم واقعا؟ قبلا هم در مورد این مساله نوشتم. اما به نظرم این قدر اهمیت دارد که دوباره نوشته شود و در مورد آن حرف بزنیم. واقعا چه کنیم که از شرّ این غرور و عُجب لعنتی خلاص شویم؟ 

10. یه مشت آدم کوچک و غیر ممیّز دور هم جمع شدیما!! :)

11. ما در مسائل و رویدادهای مختلف به پیشواز می رویم. مثلا چند روز مانده به سال تحویل، به پیشواز عید می رویم با خانه تکانی، خرید و... . یا مثلا در همین ماه رمضان که باب شده سه روز آخر شعبان را روزه می گیرند بعنوان پیشواز. به نظرم این روزها و شب ها هم می توانیم به پیشواز برویم. به پیشواز روزهای عزای آن مرد الهی، امیرالمومنین که جان ها به فدایش باد. این روزها کمی بیشتر و بهتر به ایشان توسل کنیم. ثواب قرآن خواندن ها، دعا کردن ها و حتی همین روزه گرفتن هایمان - هرچند تا این حد ناقص - را به ایشان هدیه کنیم، مناجات امیرالمومنین را بخوانیم و خلاصه خیلی کارهای دیگر که می توانیم بکنیم. امیدوارم خودم هم عمل کنم به این موارد البته! التماس دعا