«...آمرزش الهی به معنای اصلاح خطاهاست، به معنای جبران کردن ضربه هایی است که بر خودمان و بر دیگران – که حالا عرض خواهم کرد – وارد کردیم؛ این معنای آمرزش طلبی است. اگر این حالت در بشر وجود داشته باشد که بجدّ در صدد اصلاح خطاها و مفاسد باشد، راه خدا، راهِ همواری خواهد شد...»1
گفته شد که اگر به جدّ خودمان را اصلاح کنیم، این طوری نباشد که فقط بگوییم «خدایا غلط کردم، این دفعه رو ببخش دیگه از این شکرا نمی خورم» یا چیزهای مشابه. بعضی ها به جایی می رسند که لقلقه ی زبانشان «استغفرالله» گفتن است در حالیکه دائم گناه می کنند و دائم هم آن ذکر را می گویند. این چه فایده ای دارد؟ هیچ! جز این که پرده حرمت ها دریده شود و به ساحت قدسی رب العالمین توهین شود، کار دیگری صورت نگرفته. دقیقا عین مسخره کردن است. مثل این که من هی به یک نفر سیلی بزنم و هی از او عذرخواهی کنم. مثال بعیدی است اما بی ربط هم نیست.
معنای واقعی آمرزش از سوی خدا، این است که ما بعد از استغفار کردن، واقعا در صدد اصلاح و ترمیم آسیب هایی باشیم که در خودمان ایجاد کرده ایم. با عزمی محکم و بدون شوخی! آن وقت است که مسیر هموار می شود. هموار می شود یعنی چه؟ یعنی خداوند حالا خودش دستمان را می گیرد و از ظلمات به سوی نور هدایت میکند.
- یک روایتی از امیرالمؤمنین علیهالصّلوةوالسّلام هست که روزه را به روزهی جسم و روزهی جان تقسیم میکند. دربارهی روزهی جسم می فرماید: صوم الجسد الامساک عن الاغذیه بأرادة و اختیار1؛ روزهی جسم این است که انسان خوراکی ها را با اراده و اختیار خود مصرف نمی کند؛ خوفا من العقاب و رغبة فی الثواب و الاجر؛ با این انگیزه، انسان از غذا اجتناب می کند. این روزهی جسم است. اما روزهی جان: و صوم النفس امساک الحواس الخمس عن سائر المآثم؛ این، روزهی جان است که حواس پنجگانه را از همهی گناهان ممنوع کنید و امساک بدهید. و خلوّ القلب من جمیع اسباب الشرّ؛ دل را از اسباب و موجبات شرّ خالی کنید؛ این، روزهی جان است ... امساک از گناهان حواس خمس، برای کسی که ارادهی امساک داشته باشد، آسان است؛ اینکه دست، چشم، گوش و زبان انسان مرتکب گناه نشود؛ لیکن آن امساکِ خلوّ قلب از اسباب الشرّ، خیلی سخت است؛ این سختتر است و تمرین و مجاهدت می خواهد.
- ما باید مراقب باشیم؛ لعلّکم تتّقون؛ یعنی تقوا داشته باشید. مکرر عرض کردهایم که تقوا، یعنی مواظب خود بودن. تقوا یعنی مراقب خودتان باشید و با چشم باز خودتان را زیر نظر بگیرید که دست از پا خطا نکنید. خیلی اوقات هست که چشم ما به خطاهای دیگران باز است، نگاه میکنیم ببینیم کجا یک اشتباهی، خطایی یا شبه خطایی کردند - که آن را در ذهن خودمان حمل بر خطا بکنیم - اما چشممان به خطاهای خودمان بسته است؛ این بد است ... البته این سخت است. برای انسان، تصدیق کردن به خطای خود، پیدا کردن خطای خود و محکوم کردن خود، کار آسانی هم نیست؛ اما این کارِ سخت را باید بکنیم. خدای متعال در معرض قیامت، در آن دادگاه سخت و دشوار، یقهی ما را خواهد گرفت و از ما سؤال میکنند؛ و اگر حالا فکرش را نکنیم، آنجا در جواب درمیمانیم2.
- در دعای ابوحمزه داریم که: اللّهم فارحمنی اذاً قطعت حجّتی و کلّ عن جوابک لسانی و طاش عند سؤالک ایّای لبّی3؛ خدایا! آن لحظهای که در پاسخ به سؤال و مؤاخذهی تو دست من از استدلال خالی بماند و نتوانم استدلال بکنم - چرا این اقدام را کردی؟ چرا این اقدام را نکردی؟ حالا از ما سؤال کنند، همینطور پشت سر هم محاجه میکنیم، استدلال میکنیم؛ اما آنجا دستمان از استدلال خالی خواهد ماند؛ چون حقایق روشن است؛ آنجا دیگر جای پشتِهماندازی نیست - آنجا به من رحم کن؛ چون و کلّ عن جوابک لسانی؛ زبان انسان در مقابل سؤال و مؤاخذهی الهی بند میآید. و طاش عند سؤالک ایّای لبّی؛ و ذهن انسان به هم می ریزد. باید فکر آنجا را کرد.
دیدار کارگزاران نظام - 1385/7/18
- سرچشمهی همهی فضائل انسانی و کارهای خیری که انسان ممکن است انجام بدهد - چه در حوزهی شخصی، چه در حوزهی اجتماعی و عمومی - همین احساس عبودیت در مقابل خداست. نقطهی مقابل این احساس عبودیت، خودبینی و خودخواهی و خودپرستی است؛ منیّت است. این منیّت است که در انسان، منشأ همهی آفات اخلاقی و عوارض و نتایج عملی آنهاست ... اگر این خودبینی و خودخواهی در مقابل خداوند متعال باشد - یعنی انسان خود را در مقابل پروردگار قرار بدهد - نتیجهی آن در انسان، طغیان است: طاغوت. طاغوت هم فقط پادشاهان نیستند؛ هرکدامِ از ما انسانها ممکن است در درون خودمان - خدای نکرده - یک طاغوت و یک بت تربیت کنیم و پرورش بدهیم. در مقابل خدا سرکشی کردن و خودبینی داشتن، نتیجهاش عبارت از رشد طغیان در انسان است.
- دعا، یک نعمت است و فرصت دعا کردن، یک نعمت است. در وصیت امیرالمؤمنین علیهالصّلاة و السّلام به امام حسن مجتبی علیهالسّلام این معنا وارد شده است: اعلم انّ الّذی بیده خزائن ملکوت الدّنیا والاخرة قد اذن لدعائک و تکفّل لاجابتک4؛ خدای متعال که همهی قدرت آسمان و زمین در قبضهی توانایی اوست، به تو اجازه داده که با او دعا کنی و حرف بزنی و از او بخواهی. وامرک أن تسأله لیعطیک؛ از او مطالبه کنی تا او هم به تو عطا کند. این رابطهی درخواست کردن و گرفتن از خدا، مایهی تعالی روح انسان است و همان تقویت کنندهی روح عبودیت است. و هو رحیم کریم لم یجعل بینک و بینه من یحجبک عنه؛ خدای متعال بین خودش و تو، واسطهای، فاصلهای و حجابی قرار نداده است. هر وقت با خدا شروع کنید به سخن گفتن و عرض نیاز کردن، خدای متعال صدا و درخواست شما را میشنود. با خدا همیشه می شود همزبان شد.
- دعا، خواندنِ خداست؛ حالا می تواند به زبان فارسی یا به زبان خودتان باشد؛ هرچه که می خواهید با خدا حرف بزنید؛ این، دعاست. هرچه می خواهید با او در میان بگذارید. گاهی هم حاجت خواستن نیست، فقط اُنس با خداست. حاجات هم مختلف است؛ گاهی کسی از خدای متعال، رضای او را میخواهد یا مغفرت او را مطالبه میکند، این یک جور حاجت است. یک وقت هم انسان چیزهای مادی را درخواست میکند؛ هیچ مانعی ندارد. خواستن از خدا - هر چیزی و به هر زبانی - خوب است. و همین خواصی را که عرض کردیم (ارتباط با خدا و احساس بندگی) دارد. البته دعاهای مأثور از ائمه علیهمالسّلام بهترین مضامین در زیباترین الفاظ و سرشار از معارف الهی است که قدر آنها را باید دانست و بایستی به آنها متوسل شد.
در خطبه های نماز جمعه ی تهران - 1385/7/21
- یک نکته این است که همهی مردم و بالخصوص جوانان عزیز، این ارتباطی را که
به برکت این روزهای مبارک و شبهای نورانی با خدای متعال پیدا کردهاند،
نگذارند قطع شود؛ این رابطهی با خدا را حفظ کنید. وسیلهی حفظ این رابطه
هم در اختیار همه هست. اگر همین نماز پنجگانه، با توجه، با حضور قلب و با
این توجه که در مقابل خدا ایستادهایم، خوانده شود، بهترین رابطه است و
روزبهروز دل شما را نورانیتر خواهد کرد. آن جوانهایی که شبهای قدر در
مساجد، حسینیهها و حرمهای مطهر گرد هم آمدند، گریه کردند، دعا خواندند،
قرآن سر گرفتند، احیاء گرفتند و دلهایشان را با نور محبت الهی نورانی
کردند، این رابطه را حفظ کنند، که از آن بهرهمند خواهند شد.
- نکتهی دوم این است که در این توجههایی که میشود، در این مناجاتها، راز و نیازها و درخواستهایی که از خدا میکنید، همهجور حاجت را میشود از خدا خواست و باید خواست؛ حتّی حاجتهای کوچک. اما این درخواست خود را به این حاجات کوچک منحصر نکنید؛ حاجات بزرگتری هست، آنها را از یاد نبرید. بزرگترین آنها «مغفرت الهی» است؛ از خدا بخواهید که آثار به جاماندهی از تخلف و گناه را از دل و جان ما برطرف بفرماید؛ از خدا بخواهید که راه توبه را برای شما هموار کند. حاجت بزرگ دیگر «محبت الهی» است؛ مقام حُبّ الهی را از خدای متعال طلب کنید. حاجت بزرگ دیگر «اصلاح امور امت اسلامی» است؛ از خدا بخواهید خدای متعال امور همهی مسلمانها - نه فقط ملت ایران را - و همهی کشورهای اسلامی را اصلاح کند؛ بلکه از خدای متعال هدایت بشریت را به راه راست بخواهید. این دعاها اقبال استجابت زیادی دارد و همین دعاها اثر میکند؛ راهها را باز میکند؛ وسائل را آسان میکند و ما را در رسیدن به این مطلوبهای بزرگ کمک میکند.
در خطبه های نماز عید فطر - 1385/8/2
...
1. تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص 176.
2. واقعا همین است. در اکثر موارد به این فکر می کنیم که فلان کس چه گفت؛ بهمان کس چه کار کرد؛ چقدر این رفتارش بد بود؛ مگر این قدر شعور ندارد؟!؛ واقعا نمی فهمد این چیزهایی بدیهی را؟! و کلا درگیر کارها، حرفها و رفتارهای بقیه هستیم. فارغ از اینکه چه بسا اگر نصف این وقتی که برای پیدا کردن عیوب دیگران می گذاریم را صرف عیوب خودمان کنیم، خیلی چیزهای بیشتری پیدا می کنیم!
3. اقبال الاعمال (ط القدیمه)، ج 1، ص 73.
4. بحارالانوار (ط بیروت)، ج 74، ص 204.
- خدای متعال مکرر در قرآن و از جمله در این آیه ما را امر میکند به آمرزشطلبی و توبهی به سوی خدا. توبه، یعنی برگشت. این برگشت، هم در مرحلهی ایمان و هم در مرحلهی عمل و رفتار است. ما کوتاهیهایی داشتیم و داریم؛ باید خود را اصلاح کنیم؛ و این در درجهی اولِ اهمیت است. سورهی مبارکهی هود اینطور شروع میشود: بسماللَّهالرّحمنالرّحیم. الر. کتاب احکمت ایاته ثمّ فصّلت من لدن حکیم خبیر. الّا تعبدوا الّا اللَّه انّنی لکم منه نذیر و بشیر و ان استغفروا ربّکم ثمّ توبوا الیه1. یعنی رسالت قرآنی در درجهی اول مسألهی توحید است؛ بلافاصله بازگشت به خدا و آمرزشطلبی از خدا مطرح میشود.
- در یک روایت دیگر دارد: خیر الدّعا الأستغفار2؛ از همهی دعاها بهتر، طلب آمرزش از خدای متعال است. در مناجات شعبانیه آمده است: الهی ما اظنّک تردّنی فی حاجة قد افنیت عمری فی طلبها منک3. این حاجت چیست؟ حاجتی که میگوید من همهی عمرم را در طلب آن سپری کردم، عبارت است از مغفرت الهی4.
- همهی کارها مقدمهی اصلاح خود است؛ همهی کارها مقدمهی کسب رضای الهی از خود است؛ علیکم انفسکم لایضرّکم من ضلّ اذا اهتدیتم5؛ همهی تلاشها و مجاهدتها برای این است که بتوانیم خدا را از خودمان راضی کنیم و به کمالی که در اصل آفرینش برای ما در نظر گرفته شده، خود را برسانیم.
- این شبها در دعای شریف ابوحمزه خواندید: و انّ الرّاحل الیک قریب المسافة6؛ پروردگارا! کسی که به سمت تو بیاید، راهش نزدیک است. عمده، عزم کردن، حرکت کردن و همت گماشتن است. و انّک لا تحتجب عن خلقک الّا ان تحجبهم الأعمال دونک. ما به دست خود و با خطاهای خود، بین خود و خدا فاصله ایجاد میکنیم. خدای متعال با ما فاصلهیی ندارد؛ راه نزدیک است.
- سه جور گناه وجود دارد: یکجور گناهی است که فقط ظلم به نفس است - که تعبیر ظلم به نفس در قرآن و در حدیث فراوان است - گناهی است که فرد مرتکب میشود و اثر مستقیمش هم به خود او برمیگردد؛ گناهان متعارفِ فردیِ معمولی. نوع دیگر، گناهی است که فرد مرتکب میشود، اما اثر مستقیم آن به مردم و به دیگری میرسد. این گناه، سنگینتر است. این گناه، ظلم به نفس هم هست؛ اما چون تعدی و تجاوز به دیگران است، دشواری کار آن بیشتر است و علاج آن هم سختتر است؛ از قبیل ظلم، غصب، پایمال کردن حقوق مردم، پایمال کردن حقوق عمومی انسانها ... گناه نوع اول استغفارش به این است که انسان صادقانه از خدای متعال آمرزش بخواهد؛ اما گناه نوع دوم مسألهاش فقط با استغفار حل نمیشود؛ انسان باید آن را درست کند. مقولهی اصلاح کردن و درست کردن و مشکلات را برطرف کردن، اینجا پیش میآید.
- نوع سوم، گناهان جمعی ملتهاست. بحث یک نفر آدم نیست که خطایی انجام دهد و یک عده از آن متضرر شوند؛ گاهی یک ملت یا جماعت مؤثری از یک ملت مبتلا به گناهی میشوند. این گناه هم استغفار خودش را دارد. یک ملت گاهی سالهای متمادی در مقابل منکر و ظلمی سکوت میکند و هیچ عکسالعملی از خود نشان نمیدهد؛ این هم یک گناه است؛ شاید گناه دشوارتری هم باشد؛ این همان انّ اللَّه لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم7 است؛ این همان گناهی است که نعمتهای بزرگ را زایل میکند؛ این همان گناهی است که بلاهای سخت را بر سر جماعتها و ملتهای گنهکار مسلط میکند.
- ما باید استغفار کنیم ... بنده هم باید بروم برای شخص خودم استغفار کنم، شما هم باید استغفار کنید. در واقع نمیشود گفت ما گناهکاریم؛ غرق گناهیم. اینقدر کوتاهی، اینقدر تخلف و اینقدر تقصیر در اعمال شخصی ما وجود دارد؛ لذا باید استغفار کنیم. استغفار هم دل را نورانی و ذهن و روح را شفاف میکند.
در دیدار کارگزاران نظام - 1385/8/8
- برادران عزیز! خواهران عزیز! شما روزهداران مؤمن در سرتاسر ماه رمضان با روزهی خود - برای کسانی که روزه بر آنها واجب بوده است - با عبادت خود، با دعای خود، با توسل خود، با احیای خود، با تلاوت قرآنی که کردید، با ذکر و خشوعی که به خرج دادید، این فرصت را برای خود به وجود آوردید که دلهای خود را به خدای متعال نزدیک کنید؛ این فرصت را مغتنم بشمارید؛ این دستاورد را بزرگ بدانید و آن را برای خودتان حفظ کنید.
در خطبه های نماز عید فطر - 1385/8/13
1. سوره ی هود، آیات 3 - 1.
2. آداب راز و نیاز به درگاه بی نیاز (ترجمه عدة الداعی)، ص 361.
3. اقبال الاعمال (ط القدیمه)، ج 1، ص 68.
4. جالب است! حاجتی که تمام عمر را در طلبش به سر می کرده، مغفرت الهی بوده است. این حاجت را مقایسه کنیم با حوائج خودمان در طول عمر!
5. سوره ی مائده، آیه ی 105.
6. اقبال الاعمال (ط القدیمه)، ج 1، ص 68.
7. سوره ی رعد، آیه ی 11.
- دوستان سعی کنند در همهی اوقات - بخصوص در ماه رمضان - تلاوت قرآن را از یاد نبرند. قرآن نباید از زندگیتان حذف شود. تلاوت قرآن را حتماً داشته باشید؛ هر چه ممکن است. تلاوت قرآن هم با تأمل و تدبر اثر میبخشد. تلاوت عجلهیی که همینطور انسان بخواند و برود و معانی را هم نفهمد یا درست نفهمد، مطلوب از تلاوت قرآن نیست؛ نه اینکه بیفایده باشد - بالاخره انسان همینکه توجه دارد این کلام خداست، نفس این یک تعلق و یک رشتهی ارتباطی است و خود همین هم مغتنم است و نباید کسی را از اینطور قرآن خواندن منع کرد لیکن تلاوت قرآنی که مطلوب و مرغوب و مأمورٌبه است، نیست - تلاوت قرآنی مطلوب است که انسان با تدبر بخواند و کلمات الهی را بفهمد.
- در منابع معرفتی ما چیزهایی وجود دارد که جز در صحیفهی سجادیه یا در دعاهای مأثور از ائمه علیهمالسّلام انسان اصلاً نمیتواند اینها را پیدا کند. این معارف با زبان دعا بیان شده. نه اینکه خواستند کتمان کنند؛ طبیعت آن معرفت، طبیعتی است که با این زبان میتواند بیان شود؛ با زبان دیگری نمیتواند بیان شود؛ بعضی از مفاهیم جز با زبان دعا و تضرع و گفتگو و نجوای با پروردگار عالم اصلاً قابل بیان نیست. لذا ما در روایات و حتّی در نهجالبلاغه از این گونه معارف کمتر میبینیم؛ اما در صحیفهی سجادیه و در دعای کمیل و در مناجات شعبانیه و در دعای عرفهی امام حسین و در دعای عرفهی حضرت سجاد و در دعای ابوحمزهی ثمالی از اینگونه معارف، فراوان میبینیم. از دعاها غفلت نکنید؛ به دعاها بپردازید.
- اگر از خدای متعال استمداد و استعانت کنیم، روح خستگیناپذیری را در ما بهوجود خواهد آورد. یکی از نعمتهای بزرگ خدا این است که آدم خسته نشود و حوصلهاش سر نرود. در راههای طولانی گاهی انسان قوّه هم دارد؛ زانو و پاها اصلاً خسته نشده؛ اما آدم از حرکت، خستهی روحی میشود. این خستگی روحی، انسان را از رسیدن به اهداف باز میدارد. برای اینکه این خستگی روحی پیش نیاید - که از خستگی جسمی گاهی خطرش هم بیشتر است - استمداد از پروردگار، توکل به خدا و امیدواری به کمک الهی لازم است؛ این را از دست ندهید و این را داشته باشید. من و شما پیش خدای متعال عزیزتر نیستیم از کسانی که قبل از ما بودند و از کسانی که بعد از ما خواهند آمد؛ مگر اینکه عملمان خوب باشد و تقوایمان بیشتر از آنها باشد؛ این را توجه داشته باشید.
در دیدار اعضای هیات دولت - 1384/7/17
- امام سجاد علیهالسّلام در خطبهیی فرمود: شهر الطّهور و شهر التمحیص1؛ رمضان، ماه پاک شدن و طهارت قلب و ماه مغفرت است؛ چون خدای متعال استغفار را در این ماه بیش از دیگر ایام سال مورد لطف و عنایت خود قرار میدهد. لذا در یک روایت وارد شده است که من لم یغفر له فی رمضان ففی ایّ شهر یغفر له2؛ اگر کسی در ماه رمضان - که درهای رحمت و مغفرت الهی به روی انسانها گشوده است - نتواند به مغفرت و رحمت الهی دست پیدا کند، پس کِی چنین توفیقی نصیب او خواهد شد؟
- در روایت وارد شده است که دعا مخّ العبادة؛ مغز عبادت، یا به تعبیر رایج ماها، روح عبادت، دعاست. دعا یعنی چه؟ یعنی با خدای متعال سخن گفتن؛ در واقع خدا را نزدیک خود احساس کردن و حرف دل را با او در میان گذاشتن. دعا یا درخواست است، یا تمجید و تحمید است، یا اظهار محبت و ارادت است؛ همهی اینها دعاست. دعا یکی از مهمترین کارهای یک بندهی مؤمن و یک انسان طالب صَلاح و نجات و نجاح است. دعا در تطهیر روح چنین نقشی دارد.
- دستاوردهای دعا چیست؟ وقتی ما با خدا سخن میگوییم، او را نزدیک خود احساس میکنیم، مخاطب خود میدانیم و با او حرف میزنیم، این دستاوردها از جملهی فواید و عواید دعاست. زنده نگهداشتن یاد خدا در دل، غفلت را - که مادر همهی انحرافها و کجیها و فسادهای انسان، غفلت از خداست - میزداید. دعا غفلت را از دل انسان میزداید.
- دستاورد دوم دعا، تقویت و استقرار ایمان در دل است. خصوصیت دعا این است که ایمان را در دل پایدار و مستقر میکند. ایمانِ قابل زوال در مواجههی با حوادث عالم و سختیها، خوشیها، تنعمها و حالات گوناگون انسان، در خطر از بین رفتن است ... خصوصیت دعا این است که ایمان را در دل انسان مستقر و ثابت میکند و خطر زوال ایمان با دعا و استمرار توجه به خدای متعال از بین میرود.
- سومین دستاورد، دمیدن روح اخلاص در انسان است. با خدا سخن گفتن و خود را نزدیک او دیدن، به انسان روح اخلاص میدهد. اخلاص یعنی کار را برای خدا انجام دادن. همهی کارها را میشود برای خدا انجام داد. بندگان خوب خدا همهی کارهای معمولیِ روزمرهی زندگی را هم با نیت تقرب به خدا انجام میدهند و میتوانند. بعضی هم هستند که حتّی قربیترین و عبادیترین کارها - مثل نماز - را نمیتوانند برای خدا انجام دهند.
- دستاورد چهارم دعا، خودسازی و رشد فضایل اخلاقی در انسان است. انسان با توجه به خدا و با حرف زدن با خدای متعال، فضایل اخلاقی را در خود تقویت میکند ... متقابلاً دعا رذایل اخلاقی را از انسان میزداید؛ حرص و کبر و خودپرستی و دشمنی با بندگان خدا و ضعف نفس و جبن و بیصبری را از انسان دور میکند.
- دستاورد پنجم دعا، ایجاد محبت به خدای متعال است. دعا عشق به خدای متعال را در دل زنده میکند.
- دستاورد ششم دعا، دمیدن روح امید در انسان است. دعا به انسان قدرت مقاومت در مقابل چالشهای زندگی را میدهد. هر کس در دوران زندگی خود با حوادثی مواجه میشود و چالشهایی پیدا میکند. دعا به انسان توانایی و قدرت میدهد و انسان را در مقابل حوادث مستحکم میکند؛ لذا در روایت از «دعا» تعبیر شده است به سلاح. از نبی مکرم نقل شده است که فرمود: الا ادلّکم علی سلاح ینجیکم من اعدائکم3؛ اسلحهیی را به شما معرفی کنم که مایهی نجات شماست؛ تدعون ربّکم باللّیل و النّهار فانّ سلاح المؤمن الدعاء4. در مواجههی با حوادث، توجه به خدای متعال، مثل سلاح برّندهیی در دست انسان مؤمن است.
- دستاورد دیگر دعا، برآمدن حاجات است ... در دعای ابوحمزهی ثمالی از قول امام سجاد علیهالسّلام اینطور عرض میشود: و لیس من صفاتک یا سیّدی أن تأمر بالسّؤال و تمنع العطیّة و انت المنّان بالعطیّات علی اهل مملکتک5؛ تو به بندگانِ خودت دستور بدهی که از تو بخواهند، اما بنا داشته باشی که خواستهی آنها را عملی نکنی؛ این امکان ندارد. وقتی خدای متعال به من و شما امر میکند که از او بخواهیم و طلب کنیم، معنایش این است که خدای متعال تصمیم دارد که آنچه را میخواهیم، به ما بدهد.
- اولین شرط دعا این است که با دلِ باطراوت و بیآلایش درخواست شود؛ مثل دل جوانها؛ لذا دعای جوانان اقبال و احتمال اجابت را بیش از همه دارد.
- یکی دیگر از شرایط دعای مستجاب این است که انسان دعا را با معرفت انجام دهد؛ یعنی بداند که این دعا و این درخواست از کسی است که قدرت دارد همهی آنچه را که انسان میخواهد، برای او انجام دهد؛ یعنی به اثر دعا باور داشته باشد. به امام صادق علیهالصّلاةوالسّلام عرض شد که: ندعوا فلا یستجاب لنا6؛ دعا میکنیم، اما اثر اجابت را نمیبینیم؛ فرمود: لأنّکم تدعون من لا تعرفونه؛ بیمعرفت دعا میکنید ... در دعا همّت بلند داشته باشید؛ درخواستهای بزرگ بکنید؛ سعادت دنیا و آخرت را بخواهید و نگویید اینها بزرگ است، اینها زیاد است؛ نه، برای خدای متعال اینها چیزی نیست. عمده این است که شما به معنای حقیقی کلمه و با همین شرایط، طلب کنید؛ خدای متعال این طلب را اجابت خواهد کرد. گاهی هم انسان نمیداند کاری که انجام گرفت، اجابت دعای او بوده؛ خود انسان غافل است.
- یکی دیگر از شرایط دعا، اجتناب از گناه و توبه است. این شبها هم شبهای توبه است. همه دچار گناه و تخلف هستیم. تخلفها کوچک و بزرگ دارد. از خدای متعال باید عذرخواهی و استغفار و طلب بخشش و توبه کنیم و به سوی خدا برگردیم. عزم ما باید این باشد که از ما گناه سر نزند.
- یکی دیگر از شرایط استجابت دعا، حضور قلب و خشوع است. همانطور که عرض کردیم، معنای دعا این است که شما با خدا حرف بزنید؛ خدا را در مقابل خود احساس کنید و حاضر و ناظر بدانید. اینکه انسان همینطور طبق عادت چیزی را بر زبان بیاورد و مطالبهیی را ذکر کند - خدایا ما را بیامرز، خدایا پدر و مادر ما را بیامرز - بدون اینکه در دل خود حقیقتاً حالت طلبی را احساس کند، این دعا نیست؛ لقلقهی لسان است. لا یقبل اللَّه عزّوجل دعاء قلب لاه7؛ دل غافل و بیتوجه و سربههوا اگر دعا کند، خدای متعال دعایش را قبول نمیکند. دلهای آلوده و غرق در تمنیات و شهوات نفسانی - که اصلاً غافلند - چگونه دعا خواهند کرد؟ چه توقعی است که اگر انسان اینطور دعا کرد، مستجاب شود؟
- حالت دعا و انابه چیزی نیست که انسان هر وقت اراده کرد، برای او پیش بیاید. گاهی میخواهیم، نمیشود؛ دنبال حال و توجه هستیم، دست نمیدهد؛ ذلک بما قدّمت یداک. انسانی که زمینهی توجه به خدا و رجوع الیاللَّه را در خودش بهوجود نیاورده باشد، اینطور نیست که هر وقت اراده کرد، بتواند درِ خانهی خدا برود. شما میبینید بعضی دلهای پاک - غالباً جوانها - خیلی راحت میتوانند ارتباط برقرار کنند؛ اما بعضی هرچه تلاش میکنند، این ارتباط برقرار نمیشود. کسانیکه فرصتی دارند و میتوانند دل خودشان را نرم نگه دارند، قدر بدانند و رابطهی خود را با خدا حفظ کنند؛ تا هر وقت خواستند درِ خانهی خدا بروند، بتوانند.
- دعاهایی که از ائمه رسیده است، بهترین دعاهاست. اولاً خواستههایی در این دعاها گنجانده شده است که به ذهن امثال ماها اصلاً خطور نمیکند و انسان از زبان ائمه علیهمالسّلام آنها را از خدا طلب میکند. در دعای ابوحمزه و دعای افتتاح و دعای عرفه بهترین مطالبات و خواستهها برای انسان مطرح میشود؛ که اگر انسان اینها را از خدا بخواهد و بگیرد، میتواند برای او سرمایه باشد. ثانیاً در این دعاها مایههای خشوع و تضرع وجود دارد. مطلب، با زبان و لحن و بیانی ادا شده است که دل را خاشع و نرم میکند. با عبارات فصیح و بلیغ، عشق و شیفتگی و شوق در این دعاها موج میزند. انسان باید این دعاها را قدر بداند و از آنها استفاده کند.
- عزیزان من! دعا کنید. دعا مخصوص وقت گرفتاری نیست؛ همیشه باید دعا کرد. بعضی خیال میکنند وقتی گرفتاری و مصیبت و بلایی بود، باید دعا کرد؛ نه، آن وقتی هم که انسان در حال عادی زندگی میکند، باید دعا کند و رابطه را با خدا محفوظ نگه دارد. به تعبیر یکی از روایات، صدای خود را برای فرشتگان در ملکوت اعلی آشنا کند. دعا همیشه لازم است ... بزرگترین فایدهی دعا، فایدهی نقد دعاست که به خود شما دعاکننده میرسد؛ یعنی ایجاد رابطه با خدای متعال و احساس محبت و شوق به تقرب به پروردگار عالم. این، نقدترین دستاورد دعاست که متعلق به خود شما دعاکننده است.
در خطبه های نماز جمعه ی تهران - 1384/7/29
...
- همان طور که کاروان بشری، به سوی یک نهایتی در حال حرکت دایمی است، هر فرد انسان هم در طول زندگی خود در حال حرکت به یک منتها و غایت و سرمنزلی است: انّک کادح الی ربّک کدحا فملاقیه1. این مسیر طولانی و پر فراز و نشیب از گذرگاههای گوناگونی می گذرد؛ رنجها در آن هست، بلاها در آن هست، سختیها هست، گشایشها و فرجها و شادی ها در آن هست: بلوناهم بالحسنات و السّیئات2؛ همه ی اینها هم آزمایش است.
- ما در طول سال و در مسیر طولانی حرکت خودمان در چالش با هواهای نفسانی، با گناهان، با فضاهای تاریکی که خودمان به وجود می آوریم، با مشکلاتی مواجه می شویم. گاهی انسان برای این که حال دعا پیدا کند، مشکل دارد؛ گاهی برای این که قطره ی اشکی بفشاند، مشکل دارد؛ چون راه دشوار است، به وسیله ی خلافها و گناههای خود احاطه می شویم؛ اما قطعه ی ماه رمضان، آن قطعه یی است ک حرکتِ در آن قطعه آسان است؛ مثل این است که در این راه دشواری که می خواهید به محلی یا به شهری برسید، گاهی مجبورید پیاده راه را طی کنید؛ گاهی مجبورید از آب بگذرید؛ گاهی مجبورید از باتلاق بگذرید؛ یک جا هم می رسید به فرودگاهی که هواپیمای مجهّزی آماده است تا شما را بی دردسر و با خیال راحت و پس از طی مسیر طولانی به مقصد برساند. آغاز ماه رمضان، رسیدن به همین فرودگاه است. خدای متعال راه را در ماه رمضان هموار کرده است و فضا را در ماه رمضان، فضای خالی از مُعارض قرار داده است. این روزه یی که شما می گیرید، نفس و هواهای نفسانی را به زنجیر می کشد؛ این عبادتها، این دعاها، این خشوعها، این ذکرها و این لیلة القدر همان وسایل همواری است که شما را فرسنگها جلو می برد؛ راهی را که در طول سال و در ماههای دیگر گاهی یک متر یک متر باید طی کنیم، می توانیم اگر همّت کنیم و اگر خودمان را برسانیم، در ماه رمضان این راه را فرسنگ فرسنگ طی کنیم.
- محصول ماه رمضان، تقواست؛ به خود پرداختن، به خود رسیدن و ذخیره ی تقوا را برای خود فراهم کردن؛ لعلّکم تتّقون3. ماه رمضان در ما ذخیره ی تقوا ایجاد می کند. این تقوا هم خود وسیله یی برای منازل عالی تر است. تقوا مرکبی است که می تواند ما را به آن منازل عالی برساند: و اتّقوا الله لعلّکم تفلحون4؛ و اتّقوا الله لعلّکم ترحمون5؛ و اتّقوا الله و یعلّمکم الله6؛ علم و هدایت و رحمت الهی بر اثر تقوا از سوی خداوند به انسان عطا می شود. از همه بالاتر، فلاح است. فلاح و رستگاری بر اثر تقوا به دست می آید. عزیزان من! این ذخیره ی تقوا را که در ماه رمضان به دست آوردیم - اگر ان شاءالله به دست آورده باشیم - اگر بر سر سفره ی زیارت الهی درنگ کرده باشیم و از آن بهره برده باشیم، باید حفظ کنیم؛ این محصول بسیار ارزشمندی است؛ مثل آن کشاورزی که زحمات خود را می کشد، محصول گندم خود را می چیند، بعد آن را در یک سیلوی مطمئنی به دست امینی می سپارد تا در طول سال بتواند از آن استفاده کند. این آذوقه ی طول سال ماست. در طول سال، این آذوقه تهدید می شود: وسوسه ها هست، زرق و برقها هست، شهوات و هواهای نفسانی هست و گناهان؛ اینها همه آفت این ذخیره ی ارزشمندند. از این ذخیره برای مقابله با آن آفتها استفاده کنید و این ذخیره را حفظ کنید.
در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی (عیر فطر) - 1383/8/24
- عزیزان من! باید با قرآن انس پیدا کنید. زبان ما، زبان قرآن نیست؛ می توانیم به ترجمه ی قرآن مراجعه کنیم؛ اما عمق یابی مضامین قرآنی فقط با مراجعه ی به ترجمه نمی شود؛ کما این که با خواندن متن قرآن هم برای کسانی که می فهمند، همیشه به دست نمی آید؛ با تدبّر به دست می آید؛ با عمق یابی به دست می آید. با قرآن باید مثل آینه مواجه شد؛ پاکیزه، براق و بیزنگار؛ تا قرآن در دل ما منعکس شود. قرآن باید در جان ما انعکاس پیدا کند؛ این همیشه و برای همه نیست؛ برای کسانی است که دلشان را با صفای باطن و نفس پاکیزه کنند؛ با ایمان، با باور و با قبول با قرآن مواجه شوند؛ والّا کسانیکه دل معاند دارند، بنای بر نشنیدن و نفهمیدن دارند، نوای قرآن، کلام قرآن و پیام قرآن در دل آنها اثری نمیکند ... عقدههایی که بر اثر چالشهای موجود مادّی دنیا در دل و جان انسان بهوجود میآید، سرانگشت حکمت قرآنی میتواند همهی این عقدهها را باز کند؛ این واقعیت است؛ دلها را باز میکند، شرح صدر میدهد، امید میدهد، نور میدهد، عزم راسخ برای حرکت در صراط مستقیم میدهد. با قرآن باید مواجه شد و اینها را گرفت. ما وقتی در دنیا غرق میشویم، خود را محروم میکنیم؛ مثل این است که آینهیی را گِلاندود کنید؛ معلوم است که چیزی را منعکس نمیکند. ما نباید خود را از قرآن محروم کنیم.
در دیدار قاریان قرآن کریم - 1384/7/14
...
- امام سجاد سلام الله علیه در دعای ابوحمزه - که دعای خیلی باحال و خوبی است - ترس از قیامت را تشریح می کنند: ابکی لخروجی عن قبری عریاناً ذلیلاً حاملاً ثقلی علی ظهری1؛ امروز می گریم برای وقتی که عریان و ذلیل و بار سنگین عمل بر دوشم از قبر بیرون می آیم. انظر مرّة عن یمینی و اخری عن شمالی اذ الخلائق فی شأن غیر شأنی2. لکلّ امرء منهم یومئذٍ شأن یغنیه وجوهٌ یومئذٍ مسفرة ضاحکة مستبشرة3؛ یک عده چهره هاشان خندان است و خوشنود و خوشحال و سربلندند. اینها چه کسانی هستند؟ کسانی هستند که در دنیا از پل صراطی که حقیقت و باطنش در آنجاست و مثال آن در اینجاست، توانسته اند رد شوند. این پل صراط، پل عبودیّت، پل تقوا و پل پرهیزگاری است؛ و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم4؛ صراط این دنیا، همان صراط روی جهنم است. انّک علی صراط مستقیم5ی که به پیغمبر می فرماید، یا ان اعبدونی هذا صراط مستقیم، همان صراط روی جهنم است. اگر این جا ما توانستیم از این صراط، درست، با دقت و بدون لغزش عبور کنیم، گذر از آن صراط آسان ترین کار است؛ مثل مومنین که مانند برق عبور می کنند. انّ الّذین سبقت لهم منّا الحسنی اولئک عنها مبعدون لا یسمهون حسیسها6؛ اصلا اینها همهمه ی جهنم را هم نمی شنوند؛ و هم فی ما اشتهت انفسهم خالدون لا یحزنهم الفزع الاکبر7. فزع اکبر، یعنی دشوارترین ترسی که ممکن است برای انسان پیش بیاید، مومنین با همین ابعاد جسمانی و روحانی و نفسانی، فزع عظیمی که در آنجاست، لا یحزنهم الفزع الاکبر؛ اینها را محزون و اندوهگین نمی کند؛ اینها از این صراط عبور کرده اند.
- نکته ی دیگری که همین جا اضافه می کنم، مساله ی فرزندان ماست. به فرزندانتان برسید؛ قوا انفسکم و اهلیکم ناراً و قودها النّاس و الحجارة8. حق نداریم فرزندان را رها کنیم. سعی تان این باشد که ایمانشان را حفظ کنید. کاری نکنید که ایمان جوانتان، دختر و پسرتان - اگر دانشجوست، اگر کاسب است، اگر مشغول کار دیگر است - به مبانیِ شما متزلزل شود. گاهی انسان با دست و زبانِ بی مهار و بیرون از کنترل و با عمل غلطِ خودش کاری می کند که جوانِ خود را از دین و مبانی دینی و اعتقادات و اصول دور می کند؛ او را بی اعتقاد می کند. ما چنین کسانی را داشتیم؛ از هر دو طرف هم ممکن است. گاهی با سختگیری های بیجا - که بنده به سختگیری های بیجا اصلا توصیه نمی کنم - و گاهی هم با برخورد تند و تلخ و ترش، بعضی ها بچه ها را زده می کنند؛ بعضی هم از آن طرف با بی مبالاتی ها و لاابالی گری ها و امکانات بی حساب در اختیار بچه ها گذاشتن و از هر غلطِ آنها با اغماض چشم پوشی کردن، بچه ها را با دست خود طرد می کنند؛ در نتیجه بچه فاسد و خراب می شود. باید با منطق و برخورد صحیح و مهربانانه با فرزندان برخورد کرد. قوا انفسکم و اهلیکم؛ جوان و همسرتان را باید حفظ کنید؛ این جزو وظایف ماست. این، اثر تشدید کننده دارد؛ یعنی وقتی در خانواده یی، جوان یا یک عضو خانواده خدای نکرده نقطه ی ضعفی پیدا کرد؛ مثل لکه ی سیاهی شد روی دندان، و مینای دندان در اثر این نقطه خراب شد، بتدریج روی ذهن مخاطبهای خودش و پدر و مادرش اثر می گذارد و همین طور اثرهای متقابلِ تشدید کننده دارد؛ در نتیجه آن حقیقت و معنویت را از دست می دهد.
در دیدار کارگزاران نظام - 1383/8/6
- شب نوزدهم و شب بیست و یکم و ان شاءالله شب بیست و سوم را ساعات خوبی گذراندید و می گذرانید. می بینیم که مردم ما، جوانهای ما، زن و مرد ما با این شبها حقیقتاً قصد پالایش خود را دارند؛ دلها نرم می شود، چشم ها اشکبار می شود، روح ها لطیف می شود؛ روزه هم کمک کرده است. ما باید امیدوار باشیم، دعا کنیم و بکوشیم از این شبها برای عروج معنویِ خود استفاده کنیم؛ چون نماز معراج و وسیله ی عروج مومن است. دعا هم معراج مومن است، شب قدر هم معراج مومن است. کاری کنیم عروج کنیم و از مزبله مادّی که بسیاری از انسانها در سراسر دنیا اسیر و دچار آن هستند، هرچه می توانیم، خود را دور کنیم. دلبستگی ها، بدخلقی ها - خلقیّات غیرانسانی، ضد انسانی - روحیات تجاوزگرانه، افزون خواهانه و فساد و فحشا و ظلم، مزبله های روح انسانی است. این شبها باید بتواند ما را هرچه بیشتر از اینها دور و جدا کند.
در خطبه های نماز جمعه ی تهران - 1383/8/15
- من چند جمله از جاهای مختلف نهج البلاغه در باب ایمان انتخاب کرده ام که عرض می کنم ... حضرت می فرمایند: سبیل ابلج المنهاج انور السّراج9؛ ایمان، راهی است که مسیر آن کاملا روشن است. ایمان، فروزنده ترین چراغ است. مراد از ایمان در این عبارات امیرالمومنین علیه السلام، ایمان دینی است؛ یعنی ایمان به خدا و روز جزا و پیغمبر، و همین ایمانی که ادیان مردم را به آن فرا می خوانند ... ایمان با علم فرق دارد. انسان گاهی به حقیقتی عالم است، اما گرویده ی به آن نیست. یعنی در ایمان، فقط دانا بودن و عالم به صدق بودن کافی نیست؛ چیزی اضافه ی بر این علم لازم است. البتّه ایمان بدون علم هم ممکن نیست - ایمان با شک و تردید معنا ندارد - اما علم به تنهایی هم برای ایمان کافی نیست.
- ایمان و گرویدن، نوعی تسلیم است؛ تسلیم حقیقتی شدن. گاهی انسان حقیقت را می فهمد، اما دلِ خود را تسلیم این حقیقت نمی کند و در مقابل آن می ایستد. لذا می بینید در مقابل علم، جهل و شک است؛ اما در مقابل ایمان، جهل نمی آورند؛ در مقابل ایمان، کفر می آورند؛ یعنی پوشاندن. انسان گاهی حقیقتی را قبول دارد، اما آن را می پوشاند و پنهان می کند. نقطه ی مقابل پوشاندن، ایمان است؛ یعنی دل سپردن، گرویدن، سر سپردن، حقیقت را با همه ی وجود پذیرفتن و در مقابل آن تسلیم شدن ... گفتیم در این جا مراد امیرالمومنین ایمان دینی است؛ ایمان به یک شیء باطل و ایمان به بت و بتمداری نیست؛ ایمان به خدای لاشریک له و ایمان به نبوّتها و ایمان به حقایق و ایمان به قیامت است. می فرماید: سبیل ابلج المنهاج؛ یعنی مسیر این راه، بسیار روشن است. اگر کسی با عقل و فطرتِ خود وارد این میدان شود، راه را روشن و بی تردید و بی شبهه می بیند؛ انور السّراج است. بعد دنباله اش این است: فبالأیمان یستدلّ علی الصّالحات10؛ عمل صالح هم انسان را به ایمان دلالت می کند. یعنی یک تأثیر و تأثر متقابل وجود دارد. به نظر من این نکته ی خیلی مهمی است. ما باید ایمان خود را با عمل صالح تقویت کنیم؛ کما اینکه عمل صالح را باید از راه ایمان بشناسیم.
- قرآن درباره ی این پنجاه نفر11 می فرماید: انّ الّذین تولّوا منکم یوم التقی الجمعان انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا12؛ یعنی کاری که اینها کردند، نتیجه ی اشتباهات و لغزشهایی بود که قبل از این کرده بودند. هر لغزشی به نوبه ی خود لغزشهای دیگری را بر انسان تحمیل می کند؛ یعنی پایه ی ایمان را سست می کند، و سستی ایمان، تاثیر سوء خودش را در عمل بعدی ما می گذارد. وقتی ما لغزش پیدا کنیم، این لغزش روی ایمان ما - ولو نامحسوس - تاثیر می گذارد ... کار خطایی را قبلا یک نفر انجام می دهد، بعد این خطا در ایمان او تاثیر منفی می گذارد، بدون اینکه خود انسان متوجه شود؛ مثل خیلی از وقتها که انسان از حالی به حالی می رود، لیکن تغییر حال خود را متوجه نمی شود.
- ما گذران عمر و تحول عجیبی که پیدا شده، با همه ی آثار محسوس جسمانی یی که دارد، درک نمی کنیم. تحول ایمان هم همین طور است؛ یعنی کم شدن ایمان را هم انسان حس نمی کند؛ چون حتی آثار محسوس جسمانی هم ندارد که انسان بفهمد و درک کند. پس آن لغزش و اشتباه، در ایمان اثر گذاشت. کم بودن ایمان، در عمل بعدی ما اثر می گذارد؛ مثلا وقتی میدان جهاد و امتحانی پیش می آید، کمبود ایمانِ ما خودش را نشان می دهد. ما که با یک ایمان وافر در جایی توانسته ایم جَستی بزنیم، حرکتی بکنیم و کار بزرگی انجام دهیم، وقتی در مقابل همان کار قرار می گیریم، می بینیم دست و پامان می لرزد؛ درست مثل این که کسی در جوانی می توانسته از جوی دو متری بپرد؛ اما الان وقتی به همان جوی می رسد، نمی تواند. اثر منفی عمل روی ایمان و ایمان روی عمل، نتیجه اش شکست جنگ اُحد می شود؛ نتیجه اش عقب رفت های گوناگون دیگر می شود؛ نتیجه اش این می شود که پنجاه سال بعد از هجرت پیغمبر و چهل سال بعد از وفات آن حضرت، نوه ی او - که عزیزترین انسانِ پیغمبر است؛ یعنی امام حسین علیه السلام - در مقابل حکومت جانشین پیغمبر قرار می گیرد و با آن وضع فجیع به شهادت می رسد.
- فرمود: الأیمان علی اربع دعائم؛ علی الصّبر و الیقین و العدل و الجهاد13. اول، ایستادگی و استقامت در همه ی زمینه هاست. می خواهید برنامه یی را دنبال کنید؛ تا آخر پای آن برنامه بایستید. می خواهید کاری را انجام دهید؛ آن کار را تمام کنید. اگر مصیبتی پیش می آید، در مقابل آن مصیبت خودتان را از دست ندهید. واجبی بر شما مقرّر می شود؛ برای انجام دادن واجب تحمل داشته باشید و بی حوصله و از پا افتاده نشوید. ایستادگی در هر جایی نمودی دارد.
- پایه ی دیگر ایمان بر یقین استوار است. همان طور که گفتیم، یقین همان علم است. پایه های یقین را نباید متزلزل کرد؛ این شک را نباید مثل موریانه به پایه ی یقین انداخت. یقین را باید استوار نگه داشت. اگر به طور طبیعی سوالی به ذهن انسان آمد، باید برود آن سوال را دنبال کند تا شک و تردید برطرف شود.
- پایه ی سوم ایمان عدل است. عدل یعنی هر چیزی در جای خود قرار گرفتن. معنای لغوی عدل هم یعنی میانه. اعتدال هم که می گویند، از این واژه است؛ یعنی در جای خود، بدون افراط و بدون تفریط؛ بدون چپ روی و بدون راست روی.
- پایه ی آخر، جهاد است. جهاد یعنی مبارزه. در زبان فارسی، جنگ و ستیزه گری معنای مبارزه را نمی دهد. می گویی من دارم مبارزه می کنم: مبارزه ی علمی می کنم، مبارزه ی اجتماعی می کنم، مبارزه ی سیاسی می کنم، مبارزه ی مسلّحانه می کنم؛ همه ی اینها مبارزه است و معنا دارد. مبارزه یعنی تلاش پُر نیرو در مقابل یک مانع یا یک دشمن. اگر هیچ مانعی در مقابل انسان نباشد، مبارزه وجود ندارد. در جاده ی آسفالته، انسان پایش را روی گاز بگذارد و با باک پُر از بنزین سفر کند؛ این را مبارزه نمی گویند. مبارزه آن جایی است که انسان با مانعی برخورد کند.
- مِن کلام له علیه السّلام فی الأیمان: فمن الأیمان ما یکون ثابتاً مستقراً فی القلوب و منه ما یکون عواری بین القلوب و الصّدور الی اجل معلوم14. دو گونه ایمان داریم؛ ایمان ثابت و مستقر، و ایمان مستودع و عاریه یی. ایمان عاریه یی هم ایمان است؛ نه این که آن شخص، منافق است؛ ایمانش راسخ نیست؛ لذا زود زایل می شود. ایمان ثابت و مستقر، یعنی جای گرفته ی در قلب، تکیه کرده ی به یک استدلال و یک بینش عمیق، و پشتیبانی شده ی با عمل صالح. نوع دیگر ایمان این است که با احساسات پیدا شده، با منطق پیدا نشده؛ انسان پای آن، عمل صالح نگذاشته؛ همین طور شعارِ ایمانی داده و گاهی هم تند شعار داده؛ اما پای این، عمل صالحی که به خاطر آن با نفسِ خودش مجاهدت و مبارزه کند، خرج نکرده؛ یعنی این ایمان با عمل صالح آبیاری نشده؛ این می شود ایمان عاریه یی.
- در چه مواقعی این گونه ایمان زایل می شود؟ وقتهای امتحان و لحظات هوای نفس. مثلا اگر کسی پولکی است، هنگامی که بین پول و حفظ ایمان، سر دو راهی قرار بگیرد، ایمان می پرد و تمام می شود. بعضی ها دچار وسوسه های نفسانی و شهوات جنسی هستند؛ بعضی ها دچار مقام پرستی اند؛ هرکسی یک طوری است. هرکدام از ماها لغزشگاهی داریم؛ به قول فرنگی ها، پاشنه ی آشیل و چشم اسفندیاری داریم؛ آن جا گیچگاه و ضربت خور ماست؛ به خدا پناه ببریم که آن ضربت خور پیش نیاید. راهش تقواست. تقوا که من مکرر در همین جلسه و جلسات دیگر راجع به آن صحبت کرده ام، یعنی دایم مراقب خود بودن.
- این ایمانِ زایل شده این طور نیست که وقتی بخواهد برو، زنگ بزند و خبر کند و بگوید من رفتم و از این ساعت من دیگر کافر می شوم و نماز نمی خوانم؛ بتدریج انسان نمی فهمد و ملتفت نمی شود که چگونه این ایمان از او زایل شد. خیلی باید مراقب بود و به خدا پناه برد.
...
- مصرف گرایی برای جامعه بلای بزرگی است. اسراف، روز به روز شکافهای طبقاتی و شکاف بین فقیر و غنی را بیشتر و عمیق تر می کند. یکی از چیزهایی که لازم است مردم برای خود وظیفه بدانند، اجتناب از اسراف است. دستگاههای مسئولِ بخشهای مختلف دولتی، بخصوص دستگاههای تبلیغاتی و فرهنگی - به ویژه صدا و سیما1 - باید وظیفه ی خود بدانند مردم را نه فقط به اسراف و مصرف گرایی و تجمّل گرایی سوق ندهند؛ بلکه در جهت عکس، مردم را به سمت قناعت، اکتفا و به اندازه ی لازم مصرف کردن و اجتناب از زیاده روی و اسراف دعوت کنند و سوق دهند. مصرف گرایی جامعه را از پای در می آورد.
- امروز در جامعه ی ما فقر وجود دارد. وظیفه ی ما به عنوان نظام اسلامی، ریشه کن کردن فقر در جامعه است. نباید در جامعه محرومیت باشد. این تکلیف ماست به عنوان دولت، به عنوان نظام اسلامی، به عنوان آحاد مردم. کلّکم راع و کلّکم مسئول عن رعیته2؛ این وظیفه ی همه است. هرکدام به نحوی تجمّل و اسراف و زیاده روی را کم کنیم. این درس ماه رمضان است. این کارف همّت و گذشت و بصیرت و آگاهی می خواهد ... خانواده های بسیاری هستند که نه از روی تن پروری و تن به کار ندادن، بلکه به معنی واقعی کلمه محروم و مستمندند. باید اینها را شناسایی کنید - کار مشکلی هم نیست - و به اینها کمک کنید.
در خطبه های نماز عید فطر - 1381/9/15
- عزیزان من! بدانید که امروز دنیای اسلام محتاج قرآن است. در مضامین آیات سوره های آل عمران، بقره، انبیاء و احزاب، که دوستان شما در اینجا خواندند، مطالبی وجود دارد که امروز علاج دردها و ضعفهای دنیای اسلام است و اینهاست که ایمان انسان را عمیق و راسخ می کند؛ معرفت انسان را روشن و آگاهانه می کند؛ نیروی حیاتی انسان را به میدان می آورد و از آنها کار می کِشد. آن وقت جامعه ای با این خصوصیات، هم ترقّی می کند، هم روحیه می گیرد. وقتی جامعه ای روحیه اش قوی شد، دشمن نمی تواند به آن زور بگوید.
در دیدار جمعی از قاریان قرآن - 1382/8/6
- یک جمله ی کوتاه در باب اهمیت لیلة القدر عرض کنم؛ علاوه بر اینکه از جمله ی قرآنی لیلة القدر خیر من الف شهر می شود فهمید که از نظر ارزشیابی و تقویم الهی، یک شب برابر هزار ماه است. در دعایی که این روزها می خوانیم3، برای ماه رمضان چهار خصوصیت ذکر می کند: یکی تفضیل و تعظیم روزها و شبهای این ماه است بر روزها و شبهای ماههای دیگر، یکی وجوب روزه در این ماه است، یکی نزول قرآن در این ماه است و یکی هم وجود لیلة القدر در این ماه است. یعنی در دعای مأثور، لیلة القدر را عِدل نزول قرآن در ارزش دادن به ماه رمضان مشاهده می کنیم. بنابراین قدر لیلة القدر را باید دانست.
در خطبه های نماز جمعه ی تهران - 1382/8/23
- امیرالمومنین در خطبه ی نهج البلاغه می فرماید: الا و انّ الیوم المضمار و غداً السّباق4؛ این دنیا محل آماده شدن و تمرین کردن است. در این اردوگاه بزرگِ آماده سازی ورود به میدان لقاء الهی - که قیامت است - خودتان را برای مواجهه با حساب و مواخذه ی الهی آماده کنید. امروز، روز تمرین کردن و آماده شدن و خودسازی است و فردا - یعنی روز قیامت - روز شتاب و مسابقه گرفتن به سوی سرانجامی است که ما در همین جا برای خود، آن سرانجام را مشخص و منجز کرده ایم ... امیرالمومنین مردم را دعوت می کند به این که اگر خطایی از آنها سر زده است، آن را اصلاح کنند؛ راه هدایت را بیابند و در راه صلاح و سداد قدم بردارند. ألا عامل لنفسه قبل یوم بؤسه5، آیا کسی نیست که قبل از روز بدبختی، برای خود کار کند و توشه ذخیره نماید؟ زندگی ما، میدان توشه ذخیره کردن است. کسب و تحصیل و کار علمی و کار سیاسی و خانه و همه ی عرصه های زندگی ما، محل عمل برای خدا و تلاش و مجاهدت برای فرداست.
در خطبه های نماز عید فطر - 1382/9/5
- برای این که از فضای ماه مبارک بهره مند شویم، این حدیث را عرض می کنم و اندکی درباره ی آن صحبت می کنم. حدیث صحیح معتبر از پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم این است: الصّوم جنّة من النّار6؛ روزه، سپر آتش است ... خصوصیت روزه چیست که تعبیر «جنّة من النّار» درباره ی آن بیان شده است؟ خصوصیت روزه عبارت است از کفّ نفس. روزه، مظهر کفّ نفس است؛ و نهی النّفس عن الهوی7. مظهر صبر در مقابل گناه و غلبه ی مشتهیات، روزه است. لذا در روایات، ذیل آیه ی شریفه ی و استعینوا بالصّبر و الصّلاة8 صبر را به روزه تعبیر کرده اند. روزه، مظهر گذشت از خواسته هاست. اگرچه زمانِ روزه محدود است - چند ساعت در روز، آن هم چند روز در سال - لیکن به صورت نمادین، یک حرکت اساسی برای انسان است. چرا؟ چون هواهای نفسانی و هوسها و مشتهیات و خواسته های نفس، همان مسیری است که انسان را به گناه می رساند. این طور نیست که مشتهیات نفسانی با گناه ملازم و از یکدیگر اجتناب ناپذیر باشند؛ نه، بعضی از مشتهیات نفسانی هم حلال است. اما این که انسان دهنه ی نفس را بردارد، نفس خود را بی مهار و بی دهنه رها کند و اسیر مشتهیات آن شود، همان چیزی است که امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه فرمودند: حمل علیها اهلها9؛ او را روی اسب سرکشی انداخته اند که دهنه ی آن دست این شخص نیست و اسب سرکش هم او را می برد به پرتگاه پرتاب می کند. هوای نفسانی انسان را به سمت گناهان می کشد.
- آیه ی شریفه درباره ی قیامت می فرماید: یستعجل بها الّذین لا یومنون بها و الّذین امنوا مشفقون منها و یعلمون انّها الحقّ10. کفّار قریش به پیغمبر می گفتند قیامت و جهنمی که ما را از آن می ترسانی کجاست؟ قرآن می فرماید و الّذین امنوا مشفقون منها؛ کسانی که ایمان دارند، از قیامت بیمناکند. قیامت حقیقتاً این گونه است. باید از قیامت ترسناک بود، باید قیامت را از یاد نبرد؛ این ضامن حفظ ماست ... روز جزا، روز پاسخگویی است؛ پاسخگویی به معنای واقعی کلمه؛ پاسخگویی بدون امکان رفع و رجوع بی مورد؛ اصلاً نمی شود انسان عذر دروغین و بیخودی بیاورد. انسان در مقابل خدای متعال است؛ او گریبان انسان را می گیرد. قیامت، روز محاسبه ی بی اغماض است؛ هه ی ما محاسبه می شویم. قیامت، روز بسته شدن زبان است. زبان بازی هایی که اینجا می توان کرد، آنجا دیگر نیست ... آن گاه باطن و ملکات و اعضا و جوارح انسان حرف می زنند.
- آیات مربوط به قیامت خیلی تکان دهنده است. من پیشنهاد می کنم هر کدام به تنهایی آیات قیامت را مرور کنیم؛ چون به آن احتیاج داریم. این دیگر از چیزهایی نیست که انسان بتواند آن را ثبت کند و آمار بدهد. صدها آیه در قرآن درباره ی قیامت وجود دارد؛ هم بشارتهای قیامت هست، هم تهدیدهای آن؛ هردو تکان دهنده است. بشارتهای قرآن هم تکان دهنده و جذاب و شوق آفرین است؛ تهدیدهای قرآنی هم تکان دهنده است و دل انسان را آب می کند. یبصّرونهم یودّ المجرم لو یفتدی من عذاب یومئذ ببنیه و صاحبته و اخیه و فصیلة الّتی تؤویه و من الأرض جمیعا ثم ینجیه11؛ مجرم از شدت عذاب الهی آرزو می کند که بتواند فرزند خودش را فدا کند تا نجات پیدا کند؛ عزیزان خودش و همه ی انسانهای روی زمین را قربانی کند تا از عذاب نجات پیدا کند؛ امّا نمی تواند. عذاب الهی است. شوخی که نیست.
...
3. همان دعای معروف یا علی یا عظیم یا غفور یا رحیم...
4. من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 516.
5. همان، ص 517.
6. فقه الرضا (ع)، ص 204.
7. سوره ی نازعات، آیه ی 40.
8. سوره ی بقره، آیه ی 45.
9. کافی (ط الاسلامیه)، ج 8، ص 67.
10. سوره ی شوری، آیه ی 18.
11. سوره ی معارج، آیات 11 - 14.
- انسانی که به برکت ماه رمضان، قدرت مبارزه با هوای نفس پیدا کرده، دستاورد بزرگی را به دست آورده است که باید آن را حفظ کند. انسانی که از عادت به هوسرانی و عادت زشت پاسخگویی مثبت به هوسها و شهوات - تا هرجایی که برای او مقدور است - رنج می برد، در ماه رمضان می تواند بر این عادت فائق آید؛ باید این را برای خود حفظ کند ... اگر انسان این قدرت را بیابد که بر خواهش نفس غلبه پیدا بکند، انسانِ رستگاری شده است. ماه رمضان این را در شما به وجود آورده است.
در خطبه های نماز عید فطر - 1378/10/18
- رحمت الهی در ماه رمضان، ناشی از حسناتی است که شما در این ماه مبارک توفیق آن را پیدا می کنید. در ماه رمضان، توجّه به خدا و احسان به مستمندان و صله ی رحم و توجّه به ضعفا و انصاف با کسانی که با آنها دشمنی داشته اید، هست. ماه رقّت و توجّه و توسّل است؛ دلها نرم و جانها با نور فضل و رحمت الهی نورانی می شود و انسان نسبت به انجام این حسنات توفیق پیدا می کند. این را تا سال آینده ادامه دهید؛ درس ماه رمضان را برای دوره ی سال فرا گیریم ... بزرگترین درس ماه رمضان، خودسازی است. اوّلین و مهمترین قدم خودسازی هم این است که انسان به خود و به اخلاق و رفتار خود با نظر انتقادی نگاه کند؛ عیوب خود را با روشنی و دقّت ببیند و سعی در برطرف کردن آنها داشته باشد. این از عهده ی خود ما بر می آید و این تکلیفی بر دوش ماست.
در خطبه های نماز عید فطر - 1380/9/25
- ماه رمضان، ماه ذخیره سازی تقواست. از خدای متعال کمک بخواهیم تا بتوانیم در این ماه برای دوره ی سال و برای همه ی عمر خود، ذخیره ی ارزشمند تقوا را فراهم کنیم.
- دو مطلب از تقریبا بیست مطلب را انتخاب کرده ام تا امروز عرض کنم. یکی «نظم امرکم» و دوم «صلاح ذات بینکم»؛ یعنی ایجاد الفت میان برادران1 ... نظم از جمله موضوعاتی است که وقتی انسان در معنا و مفهوم و کارکرد آن در زندگی خود غور می کند، اهمیت آن را بیشتر درک می کند. نظم یعنی هر چیزی در جای خود قرار گیرد ... اگر در جسم انسان بی نظمی پدید آید، با بیماری همراه است، یا نامش بیماری است. عیناً همین مطلب در رفتارهای انسان - چه در زندگی فردی و چه در رفتارهای اجتماعی - وجود دارد؛ بنابراین نظم دارای اهمیت است.
- آن حضرت قبل از آنکه نظم را مطرح کنند، تقوا را مطرح کرده اند. اولِ وصیت هم تقوا آمده است ... اینجا تقوا را مجدّدا تکرار می کنند. این شاید اشاره به این نکته باشد که نظمی در زندگی فردی و نظام زندگی عمومی و اجتماعی انسان مطلوب است که از تقوا سرچشمه گیرد و با تقوا همراه و هماهنگ باشد ... یک مصداق مهمّ نظم هم این است که میان کارکرد ما در جامعه و افکار و عقاید و شعارهای ما هماهنگی برقرار باشد. از بی نظمیهای بسیار خطرناک یکی همین است که در جامعه ای مبانی فکری و عقیدتی و باورهایی که جامعه به آن ایمان و اعتقاد دارد، یک چیز باشد؛ اما رفتارهایی که بر اساس همین قواعد و باورها باید شکل بگیرد و هنجار عمومی اجتماعی را تشکیل دهد، با آن باورها و فکرها و مبانی منطبق نباشد. این نوعی دورنگی و دورویی و نفاق عمومی را به وجود می آورد و بسیار خطرناک است2.
- مطلب دوم، «صلاج ذات بینکم» است. صلاح ذات البین که امیرالمومنین علیه السلام در وصیت مهم خود آن را بیان می کنند، فقط ائتلاف و اتّحاد ظاهری نیست که دو گروه و دو جماعت بر سر یک چیز، قراردادی ببندند و ائتلاف ظاهری تشکیل دهند؛ از این بالاتر است؛ یعنی فی مابین همدیگر، دلها باهم صاف شود؛ ذهنها نسبت به یکدیگر خوشبین شود و هیچ گونه نعرّض و ایذایی از کسی و از جناحی به یک مجموعه ی دیگر صورت نگیرد. در همین جمله، بعد از اینکه می فرمایند و صلاح ذات بینکم، به سخن پیغمبر اکرم استشهاد می کنند و می فرمایند: فانّی سمعت جدّکما صلّی الله علیه و آله و سلّم یقول صلاح ذات البین افضل من عامّه الصّلاه و الصّیام3؛ یعنی فضیلت اصلاح ذات البین مردم - دلها را به هم نزدیک کردن و ذهنها را نسبت به هم خوشبین نمودن - از هر نماز و روزه ای بیشتر است. اگر کسی نماز مستحبّی بخواند یا روزه ی مستحبّی بگیرد، یا برود برای اصلاح ذات البین تلاش کند؛ دومی افضل است.
در خطبه های نماز جمعه تهران - 1381/9/1
- نتیجه ی روزه ی ماه رمضان، ذخیره ی تقوا در دل و جان ماست که باید ما را در راههای پُر پیچ و خم زندگی در طول سال مدد کند و صراط مستقیم را برای ما تضمین نماید ... به برکت ماه رمضان، برای مسلمان فرصتی پیش می آید که باید از آن در جهت تقویت حیات معنوی و نشاط مادّیِ خود استفاده کند. یکی از درسهای بزرگ ماه رمضان که در خلال دعا و روزه و تلاوت قرآن در این ماه باید آن را فرا بگیریم و استفاده کنیم، این است که با چشیدن گرسنگی و تشنگی، به فکر گرسنگان و محرومان و فقرا بیفتیم.
- یکی از نشانه های تکذیب دین این است که انسان در مقابل فقر فقیران و محرومان بی تفاوت باشد و احساس مسئولیت نکند4. در ماه رمضان، به برکت روزه، طعم گرسنگی و تشنگی و نرسیدن به آنچه اشتهای نفس انسان است را درک کردیم و چشیدیم. این باید ما را به احساس مسئولیتی که اسلام در قبال مساله ی مهم فقر و فقیر از یکایک مسلمانان خواسته است و بر دوش آنان وظیفه نهاده است، نزدیک کند.
- همه باید خود را موظّف به مواسات بدانند. مواسات یعنی هیچ خانواده ای از خانواده های مسلمان و هم میهن و محروم را با دردها و محرومیتها و مشکلات خود تنها نگذاشتن؛ به سراغ آنها رفتن و دست کمک رسانی به سوی آنها دراز کردن5. امروز این یک وظیفه ی جهانی برای همه ی انسانهایی است که دارای وجدان و اخلاق و عاطفه ی انسانی هستند؛ اما برای مسلمانان، علاوه بر این که یک وظیفه ی اخلاقی و عاطفی است، یک وظیفه ی دینی است.
...
3. نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص 421.
4. اشاره به آیات 1-3 سوره ی ماعون: أ رأیت الذی یکذّب بالدین. فذلک الّذی یدعّ الیتیم. و لا یخضّ علی طعام المسکین.
5. تعبیر زیبا و تأمل برانگیزی است. الان رایج هست که همیشه دست مسکین و مستمند به سمت آدم ثروتمند و دارا، دراز هست. اما اینجا - که در واقع همینطور هم هست - گفته می شود که دست ثروتمندان باید برای کمک به فقرا، به سمت آنها دراز باشد.
- ماه رمضان مثل باران رحمتی بر فضای زندگی ما می بارد؛ آلودگی ها، زیادی ها، زنگار گرفتگی ها و کثافت هایی را که به دست خود ما در محیط زندگی و در جان و دلمان پدید آمده است، می شوید و فضا را مصفّا و دلها را نورانی می کند.
- روح های ضعیف، دل های ضعیف، انسان های ضعیف، نمی توانند در مشکلات نقش ایفا کنند ... کی ممکن می شود ما نقش ایفا کنیم؟ وقتی که و الزمهم کلمه التّقوی1؛ برای خودمان، تقوا را به عنوان کلمه ی ثابت، کلمه ی حق و تکلیفِ دائم در نظر بگیریم. تقوا باید در گفتار، در عمل، در تصمیم گیری، با زیردستان خود و با مجموعه ی کسانی که با ما کار می کنند، مورد توجّه قرار گیرد.
- تقوا هم یک وسیله است، هم یک راه علاج است. فقط تکلیف و وظیفه نیست؛ فقط این نیست که خدای متعال از تقوای ما در هنگامه ی حساب سوال خواهد کرد؛ که البتّه اگر بفهمیم و توجّه کنیم، این هم چیز عظیمی است ... علاوه بر اینکه باید به فکر حساب الهی و مواخذه ی الهی بود، باید دانست که تقوا راه را هم باز می کند؛ و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب2. تقوا موجب می شود که در همه ی بن بست ها - بخصوص بن بست های اجتماعی - شما راه نجات پیدا کنید ... این محاسبه های ما و شما که همیشه محاسبه های تمام نیست. پس، اصل قضیه تقواست. توصیه ی ما هم به تقواست؛ روزه ی این ماه هم کمک به تقواست.
در دیدار کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران - 1378/10/4
-3و ما عرض له امران قطهما لله رضی الا اخذ باشدهما علیه فی دینه4؛ یعنی هر وقت دو کار و دو انتخابی در مقابل امیرالمومنین قرار می گرفت که هر دو مورد رضای خدا بود - نه اینکه یکی حرام، یکی حلال باشد؛ نه. هردو حلال باشد؛ مثلا هردو عبادت باشد - علی آن یکی را که برای بدن او سخت تر بود، آن را انتخاب می کرد؛ اگر دو غذای حلال بود، آن پست تر را انتخاب می کرد5؛ اگر دو لباس جایز بود، آن پست تر را انتخاب می کرد؛ اگر دو کار جایز بود، آن سخت تر را بر می گزید. ببینید؛ این صحبت یک گوینده ی معمولی نیست که حرف بزند. طبق این حدیث، این امام صادق است که می گوید؛ یعنی دقیق است. ببینید این سختگیری بر خود در زندگی دنیا و در تمتّعات دنیوی، چه قدر مهم است!
- و ما نزلت برسول الله صلی الله علیه و آله نازله قطّ الّا دعاه فقدمه ثقه به6؛ هر وقت مساله ی مهمّی برای پیامبر پیش می آمد، پیامبر او را صدا می کرد و جلو می انداخت؛ به خاطر این که به او اعتماد داشت و می دانست که اوّلاً خوب عمل می کند؛ ثانیاً از کار سخت سرپیچی ندارد؛ ثالثاً آماده ی مجاهدت در راه خداست ... در کارهای مهم - هر مساله ی اساسی و مهمی که پیش می آمد - علی را جلو می انداخت «ثقه به»؛ چون اطمینان داشت و می دانست که او بر نمی گردد؛ نمی لرزد و خوب عمل خواهد کرد. ببینید؛ صحبتِ این نیست که امثال بنده - آدمهای حقیر و ضعیف - ادّعا کنیم که می خواهیم این طوری عمل کنیم؛ نه. صحبتِ این است که ما باید در این جهت حرکت کنیم. انسانِ مسلمان پیروِ علی، خطّش باید این خط باشد و هرچه بتواند، جلو برود. بعد فرمود: و ما اطاق احد عمل رسول الله صلی الله علیه و آله من هذه الامه غیره7؛ هیچ کس از این امّت طاقت این را نداشت که مثل پیامبر عمل کند، مگر او. او بود که مثل پیامبر در همه جا می رفت. هیچ کس دیگر نمی توانست به دنبال پیامبر و پا جای پای آن حضرت حرکت کند. و ان کان لیعمل عمل رجل کان وجهه بین الجنه و النار8؛ با همه ی این کارهای بزرگ و خداپسند و مومنانه، رفتار او، رفتار یک انسان بین خوف و رجا بود؛ از خدا ترسناک بود، کأنّه او را بین بهشت و جهنّم قرار داده اند؛ در یک طرف بهشت را می بیند، در یک طرف جهنّم را می بیند. یرجو ثواب هذه و یخاف عقاب هذه. خلاصه ی این جمله این است که به این همه مجاهدت، به این همه انفاق، به این همه عبادت، مغرور نمی شد. ما حالا دو رکعت نافله و چند جمله دعا که بخوانیم - و اگر دو قطره اشک بریزیم - فوراً مغرور می شویم که بله دیگر: «این منم طاووس علیّین شده!» اما امیرالمومنین با این انبوه عمل صالح، مغرور نمی شد9.
- این که چرا شخصی مثل امیرالمومنین، شخصی مثل پیامبر، شخصی مثل امام سجّاد - که خدا اصلا بهشت را برای خاطر این طور انسانها آفریده - باز از آتش جهنّم می ترسند و به خدا پناه می برند، این خودش بحث جداگانه ای دارد. ما کوچکیم؛ دید ما قاصر است؛ ما نزدیک بین هستیم؛ ما عظمت الهی را نمی فهمیم؛ ما مثل بچه ی کوچک و غیر ممیّزی10 هستیم که در مقابل یک شخص عظیمِ علمی بازی می کند، می آید و می رود و اصلا عین خیالش هم نیست؛ چون نمی شناسد که این شخص کیست؛ امّا شما که پدر او هستید و عقلتان صد برابر اوست، در مقابل آن شخصیّت خضوع می کنید. ما در مقابل خدای متعال وضعیتمان این است. ما مثل بچه ها، مثل آدمهای غافل، مثل آدمهای پست، عظمت الهی را نمی فهمیم؛ اما کسانی که از مرحله ی علم، به مرحله ی ایمان رسیده اند؛ از مرحله ی ایمان، به مرحله ی شهود رسیده اند؛ از مرحله ی شهود، به مرحله ی فناءِ لله رسیده اند؛ آنها هستند که عظمت الهی در چشمهایشان آنچنان جلوه می کند که هر عمل صالحی از آنها سر بزند، به نظرشان نمی آید؛ اصلا می گویند ما کاری نکرده ایم. همیشه بدهکار ذات مقدّس احدیّتند.
- امام صادق می گوید: در تمام اهل بیتمان - اهل بیت و اولاد پیامبر - از لحاظ این رفتارها و این زهد و عبادت، هیچ کس به اندازه ی علی بن الحسین به امیرالمومنین شبیه تر نبود؛ امام سجّاد از همه شبیه تر بود. امام صادق فصلی در باب عبادت امام سجاد ذکر می کند؛ از جمله می فرماید: ... پدرم حضرت ابی جعفر باقر یک روز پیش پدرش رفت و وارد اتاق آن بزرگوار شد ... نگاه کرد، دید پدرش از عبادت حالی پیدا کرده که هیچ کس به این حال نرسیده است. شرح می دهد: رنگش از بی خوابی زرد شده، چشمهایش از گریه درهم شده، پاهایش ورم کرده و ... امام باقر اینها را در پدر بزرگوارش مشاهده کرد و دلش سوخت ... امام باقری که خودش هم امام است و دارای آن مقامات عالی است، از عبادت علی بن الحسین دلتنگ می شود و دلش می سوزد و نمی تواند خودش را نگه دارد و بی اختیار زار زار گریه می کند؛ آن وقت علی بن الحسینِ با این طور عبادات می گوید: من یقوی علی عباده علی بن ابی طالب؛ چه کسی می تواند مثل علی عبادت کند؟ یعنی بین خودش و علی فاصله ای طولانی می بیند11.
در خطبه های نماز جمعه ی تهران - 1378/10/10
...
1. سوره ی فتح، آیه ی 11.
2. سوره ی طلاق، آیات 2 و 3.
3. حضرت آقا در بخشی از صحبت هایشان، یک روایتی در مورد امیرالمومنین علیه السلام انتخاب کرده اند و با آوردن فرازهای مختلف آن، ابعاد برجسته ی شخصیت ایشان را شرح می دهند که برخی از آنها را به اختصار می آورم. راویِ این روایت، شخصی است که در محضر امام صادق علیه السلام بوده و از قول حضرت این مطالب را نقل کرده است.
4. الارشاد، ج 2، ص 141.
5. یاد روایتی افتادم از روزهای جنگ که نمی دانم کجا و از قول چه کسی خواندم! آن هم این بود که نقل می کرد مثلا در جمع رزمنده ها یک صندوق میوه می آوردیم (شما فرض کنید شلیل هسته جدا با آن بوی مست کننده اش! به به!!) که بخورند. مثلا صد نفر می آمدند و هرکدام یک دانه بر می داشتند. بعد می گفت باقیمانده ی صندوق را که نگاه می کردیم - مثلا حالا ده دوازده تا میوه باقی مانده بوده - بهترین و درشت ترین میوه ها مانده بودند! برایم جالب بود این روایت! از وقتی این روایت را خواندم، خیلی جاها دقت کردم در این زمینه. مثلا در صف غذای خوابگاه وقتی باید یک دانه گوجه یا خیار از صندوق بر می داشتیم، یا مثلا در همین مهمانی های خانوادگی وقتی دیس سینی را می چرخانیم. چیزی که ته دیس یا صندوق می ماند، میوه های داغانِ پلاسیده ی مزخرف است! حالا منظورم این نیست که از فردا همه برویم میوه های پوسیده و خراب بخوریم؛ نه. فقط خواستم نقلی کنم از بچه های زمان جنگ که قدمی - هرچند کوچک و در همین چیزهای ساده - با این کارشان در مسیر امیرالمومنین، برداشته بودند. قدمی برای تربیت نفس.
6. همان.
7. همان.
8. همان، ص 412.
9. دقیقا همین طور است که آقا گفته اند. تا دو قطره اشک می ریزیم، به خودمان غرّه می شویم. چه کنیم واقعا؟ قبلا هم در مورد این مساله نوشتم. اما به نظرم این قدر اهمیت دارد که دوباره نوشته شود و در مورد آن حرف بزنیم. واقعا چه کنیم که از شرّ این غرور و عُجب لعنتی خلاص شویم؟
10. یه مشت آدم کوچک و غیر ممیّز دور هم جمع شدیما!! :)
11. ما در مسائل و رویدادهای مختلف به پیشواز می رویم. مثلا چند روز مانده به سال تحویل، به پیشواز عید می رویم با خانه تکانی، خرید و... . یا مثلا در همین ماه رمضان که باب شده سه روز آخر شعبان را روزه می گیرند بعنوان پیشواز. به نظرم این روزها و شب ها هم می توانیم به پیشواز برویم. به پیشواز روزهای عزای آن مرد الهی، امیرالمومنین که جان ها به فدایش باد. این روزها کمی بیشتر و بهتر به ایشان توسل کنیم. ثواب قرآن خواندن ها، دعا کردن ها و حتی همین روزه گرفتن هایمان - هرچند تا این حد ناقص - را به ایشان هدیه کنیم، مناجات امیرالمومنین را بخوانیم و خلاصه خیلی کارهای دیگر که می توانیم بکنیم. امیدوارم خودم هم عمل کنم به این موارد البته! التماس دعا