یادداشت‌های یک عدد زرافه

شهرالله - شش

- ماه رمضان در هر سال، قطعه ای از بهشت است که خدا در جهنّم سوزان دنیای مادّی ما آن را وارد می کند و به ما فرصت می دهد که خودمان را بر سر این سفره ی الهی در این ماه، وارد بهشت کنیم. بعضی همان سی روز را وارد بهشت می شوند. بعضی به برکت آن سی روز، همه ی سال را و بعضی همه ی عمر را. بعضی هم از کنار آن غافل عبور می کنند که مایه ی تأسف و خسران است. حالا برای خودشان که هیچ، هرکس که ببیند این موجود انسانی، با این همه استعداد و توانایی عروج و تکامل، از چنین سفره ی با عظمتی استفاده نکند، حق دارد که متأسف شود. 

- از بزرگترین اهداف روزه ی ماه رمضان یا شاید بشود به یک معنا گفت: «تمام الهدف» تقواست. لعلکم تتقون1. و این دست ماست. مردم باید هرکدام خودشان، و اگر بتوانند2 دیگران را اصلاح کنند.

در دیدار جمعی از روحانیون - 1372/11/17


- ماه رمضان را که ماه رسیدن به تقوا و ماهی است که روزه ی آن، وسیله ای است برای این که انسان به وادی تقوا قدم بگذارد، قدر بدانیم و هرچه ممکن است خودمان را به مرحله ای از دیانت که نامش تقواست، نزدیک کنیم.

- تقوا در زندگی انسان، فواید زیادی دارد. از جمله ی این فواید، یکی این است که انسان با تقوا می تواند خود را در لغزشگاه ها و دست اندازهای زندگی حفظ کند؛ ولی انسان بی تقوا نمی تواند ... معنای تقوا عبارت است از توجّه و پاییدن خود؛ مراقبت کردن از خود و تن به غفلت ندادن ... به دنبال بی تقوایی حتما سقوط است.

در خطبه های نماز جمعه ی تهران - 1372/11/29


- ... یکی همین وصیّت بود3؛ که چنین شروع می شود: اوصیکما بتقوی الله4؛ بی مقدّمه، اولین کلمه تقواست. تقوا یعنی همه چیز یک انسان؛ دنیا و آخرت یک ملّت و زاد و توشه ی حقیقی این راه طولانی که بشر مجبور است آن را بپیماید ... بحث ترسیدن از خدا نیست؛ که بعضی تقوا را به «خدا ترسی» معنا می کنند. «خشیة الله» و «خوف الله» هم ارزش دیگری است. اما این، تقواست. تقوا یعنی مواظب باشید هر عملی که از شما سر می زند، منطبق بر مصلحتی باشد که خدای متعال برای شما در نظر گرفته است. تقوا چیزی نیست که کسی بتواند یک لحظه آن را رها کند. اگر رها کردیم، جاده لغزنده ست، درّه عمیق است؛ خواهیم لغزید و سقوط خواهیم کرد، تا باز جایی دستمان به مستمسکی، سنگی، درختی و بوته ای گیر کند و بتوانیم خودمان را بالا بکشیم5 ... پس اولین وصیّت، تقواست.

- دنبال تقوا، مطلبی دیگر است: و ان لا تبغیا الدّنیا و ان بغتکما. دنبال دنیا ندوید، اگرچه دنیا دنبال شما بیاید ... نمی گوید که «ترک دنیا کنید.» می گوید: «لا تبغیا.» دنبال دنیا حرکت نکنید. دنیا را طلب نکنید. در حقیقت، با تعبیر فارسی ما، چنین معنی می دهد که «دنبال دنیا ندوید.» ... دنیا یعنی آنچه که شما برای خودتان، تمتّعات خودتان و لذّات خودتان می خواهید. این را دنیا می گویند. و الّا، آباد کردن روی زمین، اگر با هدف خیر و صلاح بشریت انجام گیرد، عین آخرت است. این، همان دنیای خوب است.

- و لا تأسفا علی شیء منها زوی عنکما؛ دیگر این که، اگر از همین دنیای به این معنا مذموم، چیزی به دست شما نرسید و از شما منع شد، تأسف نخورید. این که فلان ثروت را، فلان لذّت را، فلان مقام را و فلان امکان رفاه را ندارید، تأسف نخورید.

- و اعملا للاجر. برای پاداش یعنی پاداش الهی و حقیقی کار کنید. بیهوده کار نکن، ای انسان! این کارِ تو، این عمر تو و این نَفَس زدن تو، تنها سرمایه ی اصلی توست. این را بیخود از دست نده! اگر عمری می گذرانی، اگر عملی انجام می دهی، اگر نَفَسی می زنی و اگر قوتی را مصرف می کنی، این همه را برای پاداشی بکن. پاداش چیست؟ چند تومان پول؟ چند تومان پول، پاداش وجود انسان است؟! این، پاداش عمری است که من صرف می کنم؟! خوش آمدن فلان و بهمان، پاداش یک انسان است؟! خیر! فلیس لانفسکم ثمن الّا الجنّة علی فلا تبیعوها به غیرها. این جمله ای از امام سجّاد علیه الصّلاة و السّلام است که می فرماید: «مزد شما و بهای مناسب عمر شما، فقط بهشت است. هرچه کمتر بگیرید، سرتان کلاه رفه است. پس، برای اجر و پاداش اخروی کار کنید.»


...


1. سوره ی بقره، آیه ی 183.

2. نظرتان در مورد این قسمت چیست؟ من خودم فکر می کنم که اگر ما توانایی اصلاح خودمان را داشته باشیم، آن وقت می توانیم به اصلاح دیگران هم فکر کنیم. اما یکی مثل من که در اصلاح نفس خودش مانده است، بهتر است به فکر اصلاح دیگران نباشد و خودش را دریابد. نظرتان در مورد نظرم چیست؟ لطفا نقد بفرمایید.

3. در این سخنان، حضرت آقا وصیّت امیرالمومنین علیه السّلام به امام حسن و امام حسین علیهم السّلام را شرح می دهند. 

4. نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص 421.

5. این جا آدم واقعا پی می برد به عمق آن حدیث که می گفت گناه نکردن، آسان تر از توبه کردن است! یعنی آدم اگر گناه کرد، همان گناهِ حاصل از بی تقوایی اش، سقوطی در پی خود دارد. سقوطی که در این جا با مثالی زیبا، عدم اطمینان از بازگشت آن، نشان داده شده است. 


بی ربط نوشت: لازم است تذکر دهم که حقیر در هیچ وبلاگی اخیرا بدون نام و یا با نام های دیگر نظر نگذاشته ام و بنای آن را هم ندارم. ترجیح می دهم یا نظر نگذارم، یا با اسم بگذارم. حالتی غیر از این دو را بی صداقتی محض می دانم. به هر دلیلی که می خواهد باشد.


۱۴ تیر ۹۳ ، ۰۴:۴۸ ۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زرافه

شهرالله - پنج

- ماه رمضان، ماه دعاست. دعاها را فراموش نکنید. دعاهای وارد شده در ماه رمضان، یکی از آن نِعَم و فرصتهایی است که باید مغتنم بشمرید. این دعای ابی حمزه، این دعای افتتاح، این دعای جوشن و بقیه ی ادعیه ای که در روزها و شبها و سحرها و بقیه ی ساعات و اوقات مخصوص در ماه رمضان وارد شده است، واقعا از نعمتهای بزرگ الهی است. فرصت را مغتنم بشمارید.

- من به ذهنم رسید که این توصیه را هم عرض کنم که این نوافل سی و چهار رکعتی که برای نمازهای روز و شب وارد شده است، بسیار با ارزش است. ماه رمضان فرصت خوبی است. ما غالباً اهل نوافل نیستیم، ولی ماه رمضان که می شود، چه مانعی دارد؟ کدام کار با دهان روزه، بهتر از نماز خواندن؟

در روز اول ماه مبارک رمضان - 1371/12/04


- همه ی برادران و خواهران نمازگزار را به رعایت تقوای الهی توصیه می کنم. ماه رمضان و ماه ضیافت الهی است. مفتاح این میهمانی با برکت، تقوا و پرهیزگاری است. یکی از وظایف مهمی که در این ماه بر عهده ی ماست، یا اگر بهتر بگوییم، یکی از فرصتهایی که در این ماه در اختیار ماست، عبارت است از دعا. سه جهت را در باب دعا عرض می کنم ... این سه نکته و سه فایده برای دعا، مهم است.

- یکی این است که وقتی ما به درگاه حق متعال دعا می کنیم، در حقیقت وسیله ای برای رسیدن به حوائج خودمان می جوییم و راهی به سوی این حوائج می پیماییم و از آن استفاده می کنیم. این، یک گونه دعا کردن است: دعا برای گرفتن مقصود. این طور نیست که کسی گمان کند همه ی مقاصد، به وسیله ی ابزارها یا وسایل مادی برای انسانها قابل دسترسی است. بلکه چیزهایی را انسان با دعا باید به دست آورد. البتّه نه دعای تنها و دعای بدون عمل. هیچ فایده ای ندارد که انسان در عمل را ببندد و به دعا اکتفا کند. اما در کنار عمل، در کنار اقدام، در کنار به کار انداختن همّت و تلاش، خواستن از خدا را نیز باید قرار بدهیم. 

- در روایتی از امیرالمومنین علیه الصّلاه و السّلام نقل شده است که فرمود: ادفعو امواج البلاء عنکم بالدّعا قبل ورود البلاء1؛ پیش از آنکه بلا بر شما وارد شود، با دعا بلا را دفع کنید. اینها واقعیت است. این، البته بدان معنا نیست که هرچه شما خواستید و هرطور که آن را با خدای متعال در میان گذاشتید، برآورده خواهد شد؛ نه. شرایطی دارد، آدابی دارد؛ مثل همه ی اسباب عادی و مثل همه ی خواستن ها. اگر شما از دوستتان هم چیزی بخواهید، آداب و تشریفاتی دارد. ادب مخصوص دعا را باید به کار گرفت و عمده ترین آداب، این است که انسان به خدای متعال توجّه کند و با همه ی دل، از خدا بخواهد

- وقتی برای حاجاتی دعا می کنید، دعا و خواسته ی خود را زیاد ندانید. یعنی هرچه مایل هستید و می خواهید، از خدا طلب کنید. نگویید «این زیاد است. کمتر بخواهم تا بشود.» ما از استکثار دعا منع شده ایم. یعنی دعا و مطلوب را، در مقابل پروردگار، زیاد نشمارید. از خدا، خواسته های بزرگ بخواهید و خدای متعال برآورده می کند. در امید به دعا را به روی خودتان نبندید ... البته باز در روایات دارد: النّهی من الاستعجال فی الدعا. یعنی در دعا عجله نکنید

- جهت دیگری که در دعا هست، این است که در دعاهایی که از ائمه علیهم السّلام به ما رسیده است، درسهای بزرگی از معارف اسلام نهفته است. این صحیفه ی سجّادیه را اگر مطالعه کنید و جنبه ی دعایی کلمات را ندیده بگیرید، هر دعای آن یک درس عالی از معارف اسلامی و قرآنی است.

- در این دو دیدگاه، دعا وسیله است. در دیدگاه اول، دعا وسیله است برای رسیدن به حوائج و مقصودها و هر آنچه که انسان می خواهد و آرزو می کند؛ و در دیدگاه دوم، دعا وسیله است برای فهمیدن معارف الهی. اما دیدگاه سوم برای دعا این است که انسان با دعا و تضرّع و عرض حاجت، خود را به خدای متعال نزدیک کند. نفس دعا کردن، تقرّب الی الله است. خود حرف زدن با پروردگار، خود تضرّع کردن، با خدای متعال سخن گفتن، نزد خدای متعال عذرخواهی و توبه و استغفار کردن، برای انسان یکی از مقاصد و هدفهاست ... نفس اینکه انسان در مقابل پروردگار بایستد و اشک بریزد و اظهار کوچکی و حقارت کند، برای انسان یک علوّ مقام و مرتبه است ... ماه رمضان، وقت این گونه دعا کردن است. منافاتی هم ندارد. همان دعایی که در آن، حاجت خود را می خواهید، آن دعا را با توجّه و با حضور قلب بخوانید و دلتان را به خدا نزدیک کنید. من و شما به این احتیاج داریم. برادر و خواهر من! از دعا غفلت نکنید.

- ماه رمضان را از دست ندهید. این فرصتها را رها نکنید. فرصت بسیار مغتنمی برای دعا و تضرّع است. سعی کنیم باب دعا را به روی خودمان باز نگه داریم. اگر کسی توفیق دعا پیدا کند - دعای با توجّه و با حال - باید بداند مورد لطف پروردگار قرار گرفته است و اجابت در مرحله ی بعد است.

در خطبه های نماز جمعه ی تهران - 1371/12/7


- ماه رمضان، که یک ذخیره و عطیّه و هدیه ی الهی است و در اختیار مردم مسلمان است، در درون خود ارمغانهای ارزشمندی را در همین جهت برای ما دارد. از طرفی، روزه ی ماه رمضان که یک تمرین و ریاضت است، وسیله ای است برای تسلّط بر نفس؛ که بدون تسلّط بر نفس و در دست گرفتن زمام هوس ها و هواها و شهوات، هیچ کار بزرگی را نمی شود با موفقیّت انجام داد. ماه رمضان با سرمایه ی روزه ای که دارد، یک تمرین ارزشمند در این جهت است.

- گناهان که اساس در معنای گناه، همین چیزهایی است که انسان به تبع شهوات و نفسانیّات خود، به آنها دست می زند و مرتکب می شود، نمی گذارند که انسان پرواز کند و اوج بگیرد.

در خطبه های نماز عید فطر - 1372/1/4


...


1. بحار الانوار، ج 90، ص 289.
2. جدیدا متوجه شدم که خود سایت حضرت آقا در این لینک، نسخه الکترونیکی کتاب مورد بحث را برای دانلود گذاشته. اگر دوست داشتید و وقت هم کردید، می توانید خودتان هم آن جا را نگاه کنید و نقص های من در تلخیص کتاب را، با نکته یا اشاره ای جبران فرمایید.
۱۳ تیر ۹۳ ، ۰۱:۰۹ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زرافه

شهرالله - چهار

- ماه رمضان، ماه دعا و ماه ذخیره کردن تقواست؛ ماهی است که ما باید در آن، به برکت عبادت و توجه به پروردگار، قوّت روحی و معنوی پیدا کنیم و با آن قوّت روحی و معنوی، سنگلاخ ها را به سرعت و سهولت بپیماییم و راه ها را بخوبی طی کنیم.

بخشی از پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال نو - 1370/01/01


- این ماه، ماه روزه است؛ ماه نزول قرآن و انس با قرآن است؛ ماه عبادت و دعا و مناجات است - که دعا مغز و روح عبادت است - ماه استغفار و توبه و بازگشت از راه های ناپسند نزد خدای متعال و رعایت تقوای الهی است؛ ماه جهاد است - که در این ماه مبارک، غزوه ی بدر در سال دوم هجرت، و فتح مکه در سال هشتم هجرت، و شروع غزوه ی حنین در همان سال اتفاق افتاده است - ماه جهاد با نفس و جهاد با شیطان و جهاد با دشمنان خداست؛ ماه آمادگی و ماه ذخیره ی تقواست؛ ماه صله ی رحم، صدق و برّ با برادران دینی، آشنایی با معارف؛ آشنایی و تدبّر در قرآن، و خلاصه ذخیره کردن سرمایه ی حرکت الهی در طول یک سال است. امید است که روزهای گذشته را با عمل بر وفق مقتضیات این ماه گذرانده باشیم و روزهای آینده را بیشتر قدر بدانیم و در کار نفس خود، در معامله ی با احکام الهی، در برخورد با مردم، در تدبّر و ارتباط با قرآن، و در تصمیم و عزم بر مجاهدت با نفس، یک تصمیم جدی و یک اقدام قاطع انجام بدهیم.

در خطبه های نماز جمعه ی تهران - 1370/01/16


- شما وقتی عبادت می کنید، دعایی را با حال می خوانید، نمازی را با توجه اقامه می کنید، انفاقی به یک مستحق می کنید، می بینید که چه لذّتی می برید و چه حالت احتظاظی به شما دست می دهد. این لذّت را با خوردن نمی شود به دست آورد. انسان هایی که طعم بندگی خدا را چشیده اند - که هر انسان مومنی در طول زندگی، کم و بیش حالات این طوری برایش پیش می آید؛ بعضی کم، بعضی زیاد - در آن لحظه ی توجه به خدا، عبادت خدا، مناجات، گریه برای خدا و در مقابل خدا، لذّتی احساس می کنند که حاضرند دنیا و مافیها را بدهند، برای آن که این لذّت برای آن ها بماند. 

در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی - 1370/01/29


- امیرالمومنین فرمود: و ما جالس هذا القران احد الّا قام عنه بزیاده او نقصان؛ زیاده فی هدی، او نقصان من عمی1؛ وقتی از کنار قرآن بلند می شوید، چیزی بر شما افزوده شده است، و آن هدایت است؛ و چیزی از شما کم شده است، و آن کوری و جهالت است ... رابطه تان با قرآن را روز به روز بیشتر کنید؛ در خانواده ها عطر قرآن را در فضا منتشر کنید؛ قرآن را بخوانید و بخوانید؛ در قرآن تدبّر کنید. دشمن نمی خواهد مسلمانان آیات قرآن را مثل عَلَم در دست بگیرند؛ چون قرآن تکلیف ها را معیّن کرده است؛ تکلیف مسلمانان را، تکلیف جهاد را، تکلیف زندگی اسلامی را و مرگ اسلامی را. ما باید رابطه مان را با قرآن روز به روز مستحکم تر کنیم. در خانه ها قرآن بخوانید. حتّی در هگام بیکاری، چنانچه مختصر فراغتی پیدا می کنید، خودتان را به قرآن وصل کنید. هر روز مقداری قرآن بخوانید و آن را فرا بگیرید. 

در دیدار قاریان قرآن - 1370/11/17


- رمضان فرصت خوبی برای خودسازی است. ما همان ماده ی خام هستیم که اگر روی خودمان کار کردیم و توانستیم این ماده ی خام را به شکل های برتر تبدیل کنیم، آن کار لازم در زندگی را انجام داده ایم. هدف حیات همین است. وای به حال کسانی که روی خودشان از لحاظ علم و عمل کاری نکنند و همان طور که وارد دنیا شدند، به اضافه ی پوسیدگی ها و ضایعات و خرابی ها و فسادها که در طول زندگی برای انسان پیش می آید، از این دنیا بروند. مومن باید به طور دائم روی خودش کار کند؛ به طور دائم ... اگر کسی مراقب خود باشد؛ مواظب باشد کارهای ممنوع و کارهایی را که خلاف است انجام ندهد و راه خدا را با جدّیت بپیماید، موفق می شود. این، همان خودسازی دائمی است و برنامه ی اسلام، متناسب با همین خودسازی به طور دائم است ... اگر نمی توانیم به طور دائم در حال مراقبت و ساخت و ساز خودمان باشیم، اقلا ماه رمضان را مغتنم بشماریم. شرایط هم در ماه رمضان آماده است. یکی از بزرگترین شرایط، همین روزه ای است که شما می گیرید.



- شما طبیب خودتان بشوید. هیچ کس مثل خود انسان نمی تواند بیماری های خودش را بشناسد. برخی بیماری ها در انسان هست که اگر مثلا شما به من بگویید «تو دچار این بیماری هستی»، عصبانی می شوم و بدم می آید. بگویند: «آقا، شما مرد حسودی هستید.» مگر کسی تحمّل می کند که به او بگویند «حسود»؟ می گوید: «حسود خودت هستی! چرا اهانت می کنی؟ چرا بیخود می گویی؟» از دیگری حاضر نیستیم قبول کنیم. اما به خودمان که مراجعه می کنیم، می بینیم بله؛ ما متاسفانه از این بیماری ها داریم. سر هرکس را انسان کلاه بگذارد، از هرکس که پنهان کند، با خودش که دیگر نمی تواند! پس بهترین کسی که می تواند بیماری ما را تشخیص دهد، خودمان هستیم. بیاورید روی کاغذ! بنویسید: «حسد.» بنویسید: «بخل.» بنویسید: «بدخواهی برای دیگران. وقتی کسی به خیری می رسد، ما ناراحت می شویم!» بنویسید: «تنبلی در کار.» بنویسید: «روح بدبینی به نیکان و صالحان.» بنویسید: «بی اعتنایی به وظایف.» بنویسید: «علاقه به خود. شدیدا به خودمان علاقه داریم.» اگر بیماری ما این هاست، این ها را روی کاغذ بیاوریم. ماه رمضان فرصتی است که یکی یکی این بیماری ها را، تا آنجایی که می شود، برطرف کنیم. اگر برطرف نکنیم، این بیماری ها مهلک خواهد شد؛ هلاک معنوی و واقعی.

- برادران و خواهران! اگر به خودمان نرسیم، بدبختی است؛ روسیاهی است؛ محرومیت است؛ از چشم خدا افتادن است؛ از مقامات معنوی دور ماندن و از نعیم ابدی الهی، تهی دست ماندن است. پس باید به خودمان برسیم. ماه رمضان فرصت خوبی است. کتابهای اخلاق هم خوشبختانه در اختیار هست. لکن آن چیزی که آدم از مجموع می فهمد و آنچه مهم است، این است که انسان بتواند هوی و هوس خود را کنترل و مهار کند. این، اساس قضیه است

- یکی از ویژگی ها که بسیار مهم است تا برای خودسازی به آن توجّه کنیم و شاید جنبه ی تقدّمی هم داشته باشد، «اخلاص» است ... در بین مردم، متاسفانه خیلی رایج است که کارهای خوب خودشان را بر زبان بیاورند و بگویند. کأنّه توجه ندارند که نباید کار نیک را به زبان آورد و گفت که ما می خواهیم این کار را بکنیم یا ما این کارها را می کنیم2 ... مبادا انسان به خاطر اینکه دیگران ببینند، کاری را انجام دهد! کاری که انسان به خاطر توجه دیگران به خودش انجام دهد، از نکردن آن کار بدتر است ... اگر کار برای خدا انجام گیرد و نیّت برای خدا خالص باشد، اشکالاتی که معمولا در کارها مشاهده می شود، پیش نخواهد آمد. ما وقتی مصالح واقعی را فدای حرف این و آن می کنیم که بخواهیم کار را برای این و آن انجام دهیم. انسان وقتی کار را برای خدا می خواهد انجام دهد، فقط نگاه می کند ببیند تکلیفش چیست؟ نگاه نمی کند که یکی خوشش می آید، یکی بدش می آید؛ پیش چه کسی آبرو پیدا می کند و پیش دیگری از آبرو می افتد.

- مثلا فردی است که کار را برای دیگران انجام نمی دهد: برای خاطر خدا نماز می خواند، ختم قرآن می گیرد، کار خیری انجام می دهد، احسان و کمک و صدقه ای می دهد و مجاهدتی برای خدا می کند. اما دوست می دارد که مردم بگویند: «ایشان چقدر آدم خوبی است.» کارش را برای مردم نکرده است. کار را برای خدا انجام داده و تمام شده؛ اما از مدح مردم و از اینکه مردم از او تعریف کنند، خوشش می آید. می فرماید این، آن مرتبه ی عالی اخلاص نیست. مرتبه ی عالی اخلاص این است که این را هم دوست نداشته باشد. اصلا کاری به کار مردم نداشته باشد! می خواهند بدانند، می خواهند ندانند. می خواهند خوششان بیاید، می خواهند خوششان نیاید. نگاه کند ببیند خدا از او چه خواسته است و دقیقا آن را انجام دهد. من، این صفت و این روحیه را در امام رضوان الله تعالی علیه، در بسیاری از موارد مشاهده کردم. در موارد متعدّدی، بنده این خصوصیت را در ایشان دیده بودم. کاری نداشت که کسی خوشش می آید یا خوشش نمی آید. تکلیفش را انجام می داد. وقتی که بار سنگین است؛ وقتی که کار بزرگ است؛ وقتی که کار خطرناک است، اخلاص بیش تر به کار می آید.


...


1. نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص 252.

2. در ادامه حضرت آقا استثناهایی هم ذکر می کنند؛ مانند صدقه ی آشکار.

۱۱ تیر ۹۳ ، ۰۰:۰۶ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زرافه

شهرالله - سه

- جسم انسان بدون ورزش، ضعیف و لاغر و بی قدرت خواهد شد. هر کسی باشید، هرچه بنیه ی قوی و نیرومند داشته باشید، اگر ورزش نکردید و خوردید و خوابیدید، بدن ضعیف می ماند؛ شکی در این نیست. همچنانی که اگر ورزش نکنید، بدن شما آن رشد لازم را نمی کند، زیباییهایی هم دارد که ورزش آنها را آشکار خواهد کرد؛ بدون ورزش نمی شود. روح شما هم عینا همین طور است. بدون ورزش، بدون تمرین و ریاضت، ممکن نیست شما قوی بشوید. 

- تمام عبادات برای این است که ما ورزش کنیم، تربیت بشویم و پیش برویم. البته باید عبادات را شناخت. عبادات هم جسم و روحی دارند. جسم عبادات، به تنهایی کافی نیست. نماز را که انسان بخواند، ولی در حال نماز، توجه به خود ذکر نداشته باشد، ملتفت نباشد که چه می گوید و با چه کسی حرف می زند، مضامین نماز را بکلّی از روی غفلت ادا بکند، این نماز، نماز بی فایده ای است. 

- نماز را با توجه به معنای آن بخوانید. این نماز است که قربان کلّ تقیّ1 خواهد بود. نماز، نزدیک کننده ی انسان به خداست،؛ اما نزدیک کننده ی انسان باتقوا. روزه، موجب تقوا و بوجود آورنده ی تقواست؛ اما روزه ی با توجّه.

- امسال بحمدلله روزه ی ماه رمضان سی روز شد. چند سال بود که ماه رمضان، بیست و نه روز بود و سی روز نمی شد؛ ولی امسال یک روز زیادتر شد2.

- اگر روح اعمال و عبادات که عبارت از همان توجّه به خدا و عبودیّت اوست، برای انسان حل و روشن نشود و انسان سعی نکند که در هر یک از این واجبات، خودش را به عبودیّت خدا نزدیک کند، کارش سطحی است. کار و ایمان سطحی، همیشه مورد خطر است و این چیزی است که ما در تاریخ اسلام دیده ایم3.

- روح عبادت، بندگی خداست. برادران و خواهران! ما باید سعی کنیم که روح بندگی را در خودمان زنده نماییم. بندگی، یعنی تسلیم در مقابل خدا، یعنی شکستن آن بتی که در درون ماست. آن بت درونی ما یعنی من در خیلی جاها خودش را نشان می دهد. وقتی که منفعتت به خطر بیفتد، کسی حرفت را قبول نکند، چیزی مطابق میل تو ولو خلاف شرع ظاهر بشود، یا سر دو راهی قرار بگیری، یک طرف منافع شخصی، یک طرف وظیفه و تکلیف، در چنین تنگناها و بزنگاه هایی، آن منِ درونی انسان سر بلند می کند و خودش را نشان می دهد.

- اگر ما بتوانیم این من درونی، این هوای نفس، این فرعون باطنی، این شیطانی را که در درون ماست، مهار کنیم، یا اقلّا قدری مهار کنیم، همه ی امور اصلاح خواهد شد. قبل از هرچیز، خود ما آدم خواهیم شد و به فلاح خواهیم رسید. ماه رمضان، مقدّمه ی این است.

در دیدار با اقشار مختلف مردم (روز سی اُم ماه مبارک رمضان) - 1369/02/06


- ما باید به خدا اتّکا و اتّکال کنیم و این، جز بندگی و تسلیم در مقابل خدا چیزی نیست. اتّکای به خدا و اعتماد به وعده ی الهی، از هرکسی بر نمی آید. تنها کسانی می تواند به خدا اتّکا کنند که خدا در دل و یاد آن ها باشد. اگر خدا در یاد انسان نباشد و فضای جان او را پُر نکند، به خدا هم اعتماد نخواهد کرد و در میدان های خطر، نخواهد توانست با اعتماد به خدا حضور پیدا کند. قرآن راه را به ما نشان داده است. خوف از خدا و داشتن تقوای الهی و بندگی و تسلیم و خضوع در مقابل پروردگار، راه فلاح و رستگاری در دنیا و عقباست.


- ما باید از همه ی خطاهای خود توبه کنیم. آنجایی که امام سجّاد و امیرالمومنین علیهما الصّلاه و السّلام و سایر بزرگوارانی که در میان آحاد بشر نورانیّت بی نظیری داشتند، با زبان های گوناگون و با نفس های سوزان استغفار و توبه می کردند، من و امثال من، برای بازگشت به خدا و طلب مغفرت و انابه ی به پروردگار، هیچ لحظه ای را نباید از دست بدهیم.

- در تمام اعمال شبانه روز، تقوا را پیشه ی خود بکنید؛ یعنی مراقب گفتار و کردار و عمل و تصمیم و اقدام خودتان باشد و نگذارید که هواهای نفسانی، شما را از راه خدا و از تکلیف الهی منحرف بکند. شیطان به اتّکای نفس امّاره و هواهای نفسانی و خودخواهی ها و منیّت ها و هوس های ما، ما را از صراط المستقیم الهی منحرف می کند. باید مانند آن کسی که در پیچ و خم های یک راه کوهستانی خطرناک، مراقب هر حرکت و هر قدم پیشرفت خود است، مواظب باشیم. این تقواست؛ یعنی مراقب بودن، خدا را در همه ی کارها شاهد و ناظر دانستن، از خطاها و اشتباهاتی که سر می زند، زود توبه کردن، به خدا اتّکا کردن، از خدا کمک خواستن، به خدا التجا بردن. 

- سرّ مساله در این است که انسان بتواند خودش را به عبودیّت الهی متّصف کند. عبد، یعنی تسلیم اراده و حکم خدا و شریعت الهی. لبّ تمام دستورات و احکام و فرامین الهی و شرایع انبیا، همین یک کلمه است و شاید پیامبران خدا، قبل از آن که مقام نبوّت برای آن ها انتخاب بشود و خدای متعال آن ها را به نبوّت سرافراز کند، به عبودیّت سرافراز کرده باشد؛ همچنان که حتما همین طور است. در یک روایت است که انّ الله اتّخذ محمّدا عبدا قبل ان یتّخذه رسولا4. اوّل، خدای متعال او را خلعت عبودیّت پوشانید و بعد، به مرحله و رتبه ی نبوّت فایز کرد. کأنّه این، در هر تعالی یی مقدمه ی لازم و شرط اصلی است. در هر اندازه تکاملی، عبودیّت، شرط اصلی است ... خودمان را آماده ی اطاعت کنیم؛ همه چیز را از او بدانیم؛ نعمتهای الهی را، حقیقتا نعمتها و موهبتهای الهی بدانیم؛ آن ها را فرآورده ی قدرت و علم و توانایی خودمان ندانیم؛ بدانیم که ما هم وسیله ایم. ذهن ما، دست ما، عمل ما، سر پنجه ی ما و تلاش ما، وسیله ای برای تحقّق اراده ی الهی است.

در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی، به مناسبت عید سعید فطر - 1369/02/07


...


1. نهج البلاغه، کلمات قصار، ش 136.
2. این بخش از صحبتهای حضرت آقا برایم خیلی جالب بود. آقا بخاطر اینکه آن سال رمضان یک روز بیش تر بوده، خدا را شکر می کردند. آن وقت ما...!
3. در ادامه ی این سخنان، ایشان مثال هایی از خوارج می آورند. اگر بخواهیم خوارج را در ذهن تصور کنیم، شاید «داعش» گزینه ی بدی نباشد!
4. بحارالانوار، ج 93، ص 211.



۱۰ تیر ۹۳ ، ۰۱:۰۳ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زرافه

شهرالله - دو

- بنابراین، اصل قضیه، اجتناب از گناه است که باید سعی کنیم در این ماه رمضان، ان شاءالله با تمرین و حدیث نفس و ریاضت، گناه را از خودمان دور کنیم. اگر گناه از ما دور شد، آن وقت راه برای عروج و پرواز در ملکوت آسمانها ممکن خواهد شد و انسان خواهد توانست آن سیر معنوی و الهی و آن طیران معین شده برای انسان را انجام بدهد؛ اما با سنگینی بار گناه، چنین چیزی ممکن نیست. این ماه رمضان، فرصت خوبی برای دور شدن از گناه است.

در دیدار با اقشار مختلف مردم (روز یازدهم ماه مبارک رمضان) - 1369/01/18


- یکی از صفاتی که مانع راه کمال انسانی است و در قرآن، به عبارات گوناگون و در جاهای فراوان و همچنین در روایات و فرمایش های ائمه علیهم السلام، نسبت به آن صفت پرهیز داده شده ایم، صفت تکبّر و خود بزرگ بینی است. این صفت، برای پیشرفت انسان در مدارج معنوی چیز بسیار خطرناکی است.

- تکبّر حالتی است که اگر در کسی وجود داشت، او دچار خودشگفتی می شود و وقتی خودش، کارش، معلوماتش و خصوصیات فردیش را مورد توجه قرار می دهد، حس اعجاب به او دست می دهد و به نظرش بزرگ و زیبا و مطلوب می آید. شاید بشود گفت که بزرگترین مانع و بدترین درد در راه تکامل بشری، عبارت از خود را بزرگ دیدن، خود را پاک و بی غش دیدن، خود را قدرتمند و توانا دیدن و خود را برتر از دیگران مشاهده کردن است.


- انسان وقتی خود را دارای قدرت و غنا و بی نیازی احساس کند، یا خود را دارای علم و دانش احساس کند و هر چیزی که به او عرضه می شود، چون به علم و دانش خود خیلی معتقد است، همه چیز را با دانش خود تطبیق بکند؛ هرچه در دایره ی علم او گنجید، آن درست است؛ هر چیزی در دایره ی علم او نگنجید، آن را رد خواهد کرد. این هم شعبه ای از تکبّر و یکی از انواع خطرناک آن است.

- حتّی برای کسانی هم که اهل عبادت و زهد و توجه به خدا و تلاش معنوی هستند، تکبّر در کار و رشته ی خودشان وجود دارد ... شب قدر را کسی به دعا و مناجات و گریه و توجه به خدا و نماز و استغفار و امثال این ها بگذراند، بعد فردای آن روز، وقتی که در بین جمع می آید و مردم را در خیابان ها مشغول کار خودشان می بیند، در دل خود بگوید: ای بیچاره ها! شما دیشب در چه حالی بودید، ما چه حالی داشتیم؛ شما غافل بودید! یعنی خود را از دیگران بالاتر حساب کند و این چنین بپندارد. هرکدام از این ها باشد، برای پیشرفت تکاملی انسان، سم قاتل است.

- قدم اول در راه خدا، شکستن خویشتن و خود را فقیر و تهی دست مطلق دیدن است. یعنی انسان در عین قدرت و ثروت و علم و برخورداری از مزایا و محاسن و خصوصیات مثبت و در اوج دارایی و توانایی، واقعا، نه به صورت تعارف، خود را در مقابل خدا، نیازمند و تهی دست و محتاج و کوچک و حقیر ببیند. این، آن روحیه ی کمال انسانی است که البته باید با تمرین به این جاها رسید.

- اگر انسان، دائم نفس خود را با توجه و تذکر و موعظه و ریاضت، پست و زیون و حقیر نکند، این نفس، در وجود او رشد خواهد کرد و فرعونی خواهد شد.

- آن چیزی که برای انسان خطرناک است، همین احساس استغناء و بی نیازی و قدرت و اتّکا به دانایی خویشتن است. قرآن کریم، داستان قارون را نقل می کند و می گوید وقتی به او نصیحت می کردند، او در جواب می گفت: انّما اوتیته علی علم1: من از روی علم و دانش این ثروت را به دست آورده ام و متعلّق به خودم است. این غرور، فخر، تکبّر، تکیه به آنچه که در انسان هست و چیز کم و ناچیزی است و انسان آن را چیزی می انگارد و خیال می کند زیاد است، بزرگترین بلیّه هاست.

- آن احساس و وسوسه ای که درون من و شما وجود داشته باشد، دائم به ما بگوید که ما از دیگران بالاتریم، حرف ما از حرف دیگران قابل قبول تر است، شأن ما از شأن دیگران بیشتر است؛ این موجب فساد و اختلاف و گسستن همه چیز در نظام اسلامی است؛ این را باید از بین برد. اگر ما این صفت شیطانی را در وجود خودمان و در صحن جامعه از بین بردیم، برادری و همکاری به وجود خواهد آمد و روز به روز، وحدت بیشتری ایجاد خواهد شد و جامعه، التیام الهی و اسلامی خودش را به دست خواهد آورد.

- نقطه ی مقابل آن کبر و علوّ و استعلا در وجود انسان، عبودیّت و بندگی و خضوع محض در مقابل خداست که پذیرفتن احکام الهی و تسلیم در مقابل خدا را به همراه دارد.

در دیدار با اقضار مختلف مردم _روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان) - 1369/01/30


...


1. سوره ی قصص، آیه 78.



۰۸ تیر ۹۳ ، ۲۳:۳۹ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زرافه

شهرالله - یک

- چقدر مناسب و بجاست که با تحوّل سال1 و با ورود در آستانه ی ماه مبارک رمضان که ماه رحمت و مغفرت الهی است، ما هم از کاستیها و کجی ها و زشتیها و بدیها در درون و وجود خودمان رو بر گردانیم؛ یعنی استغفار کنیم. استغفار و توبه یعنی برگشتن به خدا، یعنی پشت کردن به بدیها، یعنی همین ایجاد تحوّل.

- آنکه دلش به نور معرفت و هدایت خدا منوّر بود، آنکه اشاره اش برای این ملت و برای ما و برای عشاق اسلام در عالم، راهگشا و راهنما بود یعنی امام راحل عظیم ما، به این جهت این طور بود که رابطه ی او با خدا تامین شده بود ... ما هم اگر دقت کنیم، آنجایی که پیش رفتیم، موفق شدیم، خوب عمل کردیم و راضی هستیم، آنجایی است که این جنبه را تامین کردیم. هرجا هم ضربه خوردیم، به خاطر ضعف در این جنبه ی کار است.

- رابطه ی با خداست که موجب می شود ما از راه خدا منحرف نشویم و از پیمودن این راه پشیمان و خسته و ملول نگردیم. این رابطه ی با خدا، همیشه ممکن است و هیچ وقت دیر و محال نیست.

- زندگی انسان، دائما روی دو جاده ی موازی است. یک جاده آن است که روندگان روی آن، دائم به سمت بالا می روند. جاده ی دیگر، آن راهی است که روندگان آن، به طرف سِفل، به طرف پایین، به طرف درّه و به طرف جهنم حرکت می کنند ... این دو جاده، در طول مسیر با یکدیگر همسایه اند و حرکت از یکی به آن دیگری، در کمال آسانی است. راه، راه نزدیکی است. اگر ما که خدای نکرده در جاده ی دوم حرکت می کنیم و از لحاظ اخلاق نفسانی و شخصی، به سمت پایین می رویم، اراده کنیم که وارد آن جاده ی دیگر بشویم و به سمت بالا و تعالی حرکت کنیم، در هر آنی، این کار میسور است. و انّ راحل الیک قریب المسافه2 ... از آن طرف هم همینطور است. آن لحظه یی که ما به خواهش نفسمان گوش می دهیم و عملی که انسان را از خدای متعال دور می کند العیاذ بالله انجام می دهیم، در آن لحظه، پا را از آن جاده به این جاده ای که ما را به طرف پایین می برد، گذاشته ایم.

- روزه هم مثل نماز و زکات در شمار احکامی است که مخصوص امّت اسلام نیست؛ بلکه امم سابق و پیامبران گذشته هم مأمور به روزه بوده اند. کتب علیکم الصّیام کما کتب علی الّذین من قبلکم3 ... این نشان دهنده ی این حقیقت است که در بنای زندگی معنوی انسان ها در هر زمان، همچنان که نماز لازم است و این نماز، رابطه ی معنوی میان انسان و خداست، و همچنان که زکات لازم است و این زکات، تزکیه ی مالی انسان می باشد، روزه هم واجب و ضروری است و این یکی از پایه های اصلی تکامل انسان و تعالی معنوی اوست؛ و الّا در طول زمان و با تغییر ادیان مختلف، این خط، ثابت و مستمر نمی ماند ... روزه یک رکن اساسی در تعالی معنوی و تکامل روحی و هدایت و تربیت انسانی است.

- مومن باید در همه ی امور زندگی، چشم باز و دل بیدار داشته باشد. این چشم باز و دل بیدار و هوشیار در همه ی امور زندگی، برای انسان مومن این اثر و فایده را دارد که متوجه باشد کاری که می کند، بر خلاف خواست خدا و طریقه و ممشای دین نباشد. وقتی این مراقبت در انسان به وجود آمد که گفتار و عمل و سکوت و قیام و قعود و هر اقدام و تصرّف او، بر طبق خطّ مشی یی است که خدای متعال معین کرده، اسم این حالت هوشیاری و توجه و تنبه در انسان تقواست، که در فارسی به پرهیزگاری ترجمه شده، و مقصود از این پرهیزگاری این است که حالت پرهیز و بر حذر بودن، همیشه در انسان زنده باشد. فایده ی روزه این است.

- فایده ی تقوا، فقط برای کسب رضای پروردگار و نیل به بهشت الهی در قیامت نیست؛ فایده ی تقوا را انسان با تقوا در دنیا هم می بیند. جامعه ای که با تقواست، از نعم الهی در دنیا هم برخوردار می شود ... جوامعی که عقب افتاده اند، حالشان معلوم است. جوامع پیشرفته ی عالم هم، اگرچه از بعضی جهات خوشبختی هایی دارند که همان هم ناشی از هوشیاری و بیداری در بعضی از امور زندگی است، اما دچار خلأها و کمبودهای مرگباری هستند که نویسندگان و گویندگان و هنرمندان آن ها، امروز با صد زبان آن را بیان می کنند ... تقوا وصیت اول و آخر پیامبران است.

- اگرچه همیشه انسان باید با رشته ی دعا به خدا متصل باشد، اما آیه ی و اذا سألک عبادی عنّی فانّی قریب اجیب دعوه الدّاع اذا دعان4 در سوره ی بقره، در خلال همین آیات مبارکه ی مربوط به روزه و ماه رمضان است.

در خطبه های نماز جمعه ی تهران - 1369/01/10


- مساله ی اساسی در باب ماه رمضان این است که بشر که در میان انواع عوامل و موجبات غفلت از یاد خدا و از راه او، محاصره شده و انگیزه های گوناگون، او را به سمت پایین و تنزّل و سقوط می کشاند، فرصتی پیدا کند که در آن بتواند روح را که روح انسان و باطن بشر، به عروج و اعتلا تمایل دارد، به سمت عروج و اعتلا سوق دهد و به خدا تقرّب جوید و به اخلاق الهی تخلّق پیدا کند. ماه رمضان چنین فرصتی است.



- اصل قضیه این است که ما بتوانیم در ماه رمضان، این سیر الی الله را بکنیم و می شود. عرض کردم، گاهی که پس از پایان ماه رمضان، خدمت امام رضوان الله تعالی علیه می رسیدم، برایم محسوس بود که ایشان نورانی تر شده اند و حرف زدن و نگاه و اشاره و حرکت دست و اظهار نظرشان، با قبل از ماه رمضان فرق کرده است. دوره ی ماه رمضان، برای یک انسان مومن و والا این طوری است.

- برای نزدیکی به خدا اصل قضیه ترک گناهان است. انجام مستحبات و نوافل و توسلات و دعا و بقیه ی امور، فرع است. اصل قضیه این است که انسان از صدور گناه و خلاف از خود، مانع بشود. این، همان تقوا را می طلبد. تقوا و پرهیزگاری، مهمترین یا بگوییم اولی ترین مظهری است که وجود انسان باید داشته باشد. همین است که مانع از گناه انسان می شود. گناه نمی گذارد که انسان، حتی خود را به لبه ی دریای عظیم مغفرت الهی برساند و از آن استفاده کند. گناه نمی گذارد که ما حال دعا و توجه پیدا کنیم. گناه نمی گذارد که ما به فکر بازنگری و بازسازی خودمان بیفتیم. کوشش بکنیم از گناه فاصله بگیریم. این، شرط اول قضیه است.


...


1. در سال 69، حلول ماه رمضان همزمان بوده با تحویل سال جدید شمسی. به این دلیل حضرت آقا از این تعبیر استفاده کرده اند.

2. مصباح المتهجّد، ج 2، ص 583.

3. سوره ی بقره، آیه ی 183.

4.سوره ی بقره، آیه ی 186.


پی نوشت 1: اگر در مورد این پست ابهامی دارید، پست قبلی را بخوانید!
پی نوشت 2: اندکی دخل و تصرف در ترتیب و نگارش متن صورت گرفته است.


۰۸ تیر ۹۳ ، ۰۰:۳۷ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زرافه

شهرالله - صفر

بعضی وقت ها می شود نگاهم می افتد به یک چیزی و بعد یک سری خاطره های گذشته که در گوشه ای از ذهنم بایگانی شده اند، خاک جمع شده ی رویشان کنار می رود، تصاویرشان از دوردست ها نزدیک تر می آیند و بخشی از گذشته ام، در ذهن تنبل و فراموشکارم روشن می شود. مثل همین دیروز که با داداش رفته بودیم زیر زمین. در لای گرد و خاک و گرما و مارمولک، چشممان افتاد به بعضی چیزها. به دوچرخه ی کوچک قرمز رنگ که پدربزرگ مرحوم برای داداش خریده بودند؛ به تخت های کوچک که وقتی بچه بودیم رویش می خوابیدیم؛ به میز درس کوچک داداش؛ به مجلات همشهری جوان و به خیلی چیزهای دیگر. این طور وقت ها یک چیز غریبی از ته دلت جوانه می زند و خیلی سریع - شاید فقط چند ثانیه - رشد می کند تا می رسد به ته گلویت و حاصلش یک آه است که سبز می شود.

سر می چرخانم و نگاه می کنم به تقویم. شده هفتم تیر. فردا هم رمضان است. رمضان؟! این قدر سریع دوباره رمضان رسید؟؟! من که هنوز آماده نیستم. هنوز خیلی کارها باید انجام دهم تا آماده شوم برای رمضان. و ایضا خیلی کارها را نباید انجام دهم.
خیلی از ماها با شروع رمضان همین حس و حال را داریم. خیلی سریع تصاویری از این یکسالی که گذشت مثل برق و باد از جلویمان می گذرد و بعد حسرت می خوریم. حسرت وقت های زیادی که برای بهتر بودن، برای خوبتر بودن، برای آدم تر بودن، برای آدم بودن و برای آماده بودن از دست داده ایم و باز رسیده ایم به اول داستان. بله، اول داستان. رمضان برای خیلی ها اول داستان است. برای خیلی هایی که مثل من، وقتی به یازده ماه گذشته شان نگاه می کنند، سراسر تاریکی می بینند و بس. یا اگر هم نخواهیم سیاه نمایی کنیم، نقاط سفید کمی می بینند. رمضان برای من اول داستان است. البته درست است که همه گفته اند و می گویند که کسی که بخواهد رمضان را خوب درک کند، باید از رجب شروع کند، اما خب، من و امثال من که این دو ماه را هم خراب کرده اند چه کنند؟ بروند جلو بوق بزنند؟ یا بروند عقب بوق بزنند؟! هیچ کدام. رمضان برای ماها هم اول داستان است. البته انتظار نداریم خدا ماها را مثل عرفا و خاص های درگاهش تحویل بگیرد. اما خب، امیدمان به درگاهش خیلی بیشتر از این حرف هاست و به این اعتقاد وافر داریم که وسعت عفو و بخشنده گی اش خیلی بالاتر از گندکاری های مداوم ماست. گناهانمان سر به قله ی اورست گذاشته. اما وسوسه های شیطان  برای نا امید کردنمان را حواله می کنیم به پشم گوشفندهای موجود در قصابی محله مان و بعد که اندکی سبک تر شدیم، به استقبال ماه رمضان می رویم. این ماه بزرگ، «بهار خودسازی و عبادت؛ بهار توجه و ذکر و استغفار و استغاثه ی به خدا؛»1، شهر الله.

سال پیش بود که کتاب «آداب روزه داری، احوال روزه داران» را گرفتم. همین چند روز قبل از رمضان هم بود. اما شاید یک دهمش را فقط خواندم! کتاب هم خاک خورد تا به الان که دوباره به سراغش رفته ام. این کتاب از بیانات حضرت آقا در طول تقریبا بیست سال استخراج شده. از بیاناتی که ایشان همه ساله در ماه مبارک رمضان داشته اند. کتاب تقریبا 410 صفحه است و قصدم این است که به خواست خدا و به شرط حیات، در سی روز ماه رمضان و در سی پست، خلاصه ی کتاب را این جا بنویسم. تقریبا سیزده چهارده صفحه برای هر پست. هر پست، هر شب حول و حوش ساعت صفر عاشقی(!) یعنی 24 بارگذاری خواهد شد.


پیشاپیش به استقبال پیشنهاداتتان برای پربارتر شدن این بخش خواهم شتافت. چه این که در نقص عقل و قلم خود تردیدی ندارم. سپاس :)

1. «ماه رمضان، بهار خودسازی و عبادت، بهار قرآن، بهار توجه و ذکر و استغفار و استغاثه ی به خدا در پیش است؛ آن را قدر بدانید. همه ی قشرهای مردم - مخصوصا جوانان - ماه رمضان را مغتنم بشمارند، به خدا پناه ببرند، هدایت و عنایت او را طلب کنند، به او اتکال نمایند و از دشمنانش ذره یی واهمه نکنند.» سخنان حضرت آقا در اجتماع بزرگ مردم مشهد و زائران حضرت رضا (ع) - 1369/01/02
۰۷ تیر ۹۳ ، ۱۶:۰۰ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زرافه

نمی ترسی؟

اولین روایت شماره خرداد 93 همشهری داستان، روایت بهرام محمدی فرد است از یکی از عکس هایش. به گفته ی همشهری داستان، بهرام محمدی فرد عکاس روزنامه ی جمهوری اسلامی بوده و در دوران دفاع مقدس، بیش تر عملیات ها و لحظه های مهم را با دوربینش ثبت کرده است. متن زیر، خاطره ای است از ماه های آغازین جنگ که به لحظه ی ثبت این عکس معروف از مصطفی چمران می انجامد؛ کسی که خرداد امسال، سی و سه سال از شهادتش گذشته است.



توی جبهه، هر گروهی که توجهم را جلب می کرد، مدتی به عنوان عکاس دنبال شان می رفتم؛ فداییان اسلام، جهان آرا، چمران. از چمران و بچه هایش خوشم می آمد. گروه عجیبی بودند با تیپ ها و کاراکترهای مختلف. رفتم به اش گفتم: «می خواهم با شما بیایم.» گفت: «نمی ترسی؟ عملیات ما جور خاصی است.» گفتم: «نه. توی فیلم ها عملیات چریکی و پارتیزانی دیده ام!» همان شب عملیات داشتند. جایی بود به اسم ده خرما نزدیک اهواز که عراق گرفته بود و از آن جا اهواز را می زد. با ماشین راه افتادیم و حوالی دو صبح رسیدیم به اتاقکی وسط دشت. ماشین ها را گذاشتیم و پیاده ادامه دادیم. خودش جلوتر از همه می رفت. همیشه جلوتر از همه می رفت.

نزدیک سپیده بود که به نیروهایش گفت بنشینند و خودش رفت پنجاه متر جلوتر پشت یک خاک ریز. دوربین را در آورد و از بالای خاک ریز آن طرف را نگاه کرد. بعد برگشت و به من گفت: «می خواهی بیایی عراقی ها را ببینی؟» فکر کردم شوخی می کند. بیست و دو سالم بود و نمی خواستم کم بیاورم. بلند شدم دنبالش رفتم. پشت خاک ریز که رسیدم، رفتم بالا و دوربین را گرفتم جلوی چشمم. درست آن طرف خاک ریز در سی چهل متری ما، یک ساختمان بود با کلی تیربار و مهمات که عراقی ها مقابلش راه می رفتند و حرف می زدند و اگر ساکت می ماندی، صدایشان را هم می شنیدی. یک هو از ترس کرخت شدم، عرق سردی نشست روی تمام بدنم و بی اختیار سریدم پایین. چند دقیقه همان طور ماندم. بعد هر طور بود خودم را جمع کردم و آمدیم پیش بچه ها. چمران با بی سیم، گرای ساختمان را به نیروهایش داد و آن ها هم شروع کردند به زدن. عملیات که تمام شد، راه افتادیم عقب. آفتاب بالا آمده بود و بین راه جایی نشستیم که استراحت کنیم. این عکس را همان جا گرفتم. نمی دانم پشت نگاهش چیست. نمی دانم دارد مرا سرزنش می کند یا اصلا فکرش جای دیگری است.

این اولین و آخرین بار بود. بعدش دیگر نترسیدم.


این روایت، از ماهنامه ی همشهری داستان شماره خرداد انتخاب شده بود. خواندن آن را به دوستان علاقمند به مطالعه توصیه می کنم.


پی نوشت 1: نامه ای از دیار جبل. قسمت اول

پی نوشت 2: بعضی از مواقع، شاید هم خیلی از مواقع، از اینکه یکی مثل من لاف دوست داشتن چمران را می زند و آن قدر در مورد آن می گوید و می نویسد تا این که برخی افراد با دیدن چمران یاد من می افتند، خنده ی تلخی می زنم و دلم برای چمران می سوزد.

پی نوشت 3: یک فنجان چای دبش!

پی نوشت 4: تصاویر کیفیت بالایی دارند. برای دیدنشان با کیفیت واقعی، پس از کلیک روی آن ها، گزینه ی «اندازه واقعی تصویر» را انتخاب کنید.




۳۰ خرداد ۹۳ ، ۱۲:۵۳ ۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
زرافه

شاید این جمعه بیاید؟!

من فرض می کنم الان دانشجو هستم و در خوابگاه. اواسط فروردین ماه هست و تولدم. خیر سرم هم هم اتاقی هایی دارم که می خواهند برایم جشن بگیرند. روز قبلش بهشان گفته ام که خب دستتان درد نکند که می خواهید این کار را انجام دهید؛ دمتان گرم. اما خب لطف کنید اگر می خواهید بیش تر به من خوش بگذرد، چند کار را نکنید. الان فرض می کنم که بهشان می گویم آهنگ های فرزاد فرزین را نگذارید. حالم از صدایش به هم می خورد. بعد لطفا آهنگی که می گذارید خیلی آدم را به رقص و قر نیندازد. اگر هم کمی انداخت لطفا خودتان را کنترل کنید و نرقصید. به من هم اصرار نکنید چون نمی رقصم. هنرش را دارم، اما خب آدم که نباید هنرش را برای هرکسی خرج کند. نه! اصرار نکنید. گفتم که. نه آهنگ قر دار بگذارید و نه کسی آن وسط ها قر بیاید. کیک تولد هم با این که اصلا راضی به زحمتتان نیستم، اما از آن جایی که می دانم که می روید زحمت می کشید و می خرید، محض اطلاع و با شرمندگی بگویم که من کیک تولد با روکش خامه ی آلبابو یا توت فرنگی دوست ندارم. لطفا هرچه زحمت می کشید و می خرید، این را نخرید. به بچه ها هم که دعوتشان می کنید و قدمشان هم روی چشممان است، بگویید قلیان ملیان ور ندارند با خودشان بیاورند. بساط سیگار و قلیانشان را بیرون دود کنند و بعد بیایند تو. همین. دستتان درد نکند. خیلی هم مخلصم! هم اتاقی های من هم چشمی می گویند و می گویند اصلا هرچه تو بگویی، ما که نمی خواهیم تو را ناراحت کنیم، می خواهیم تو هم شادی باشی. من هم تشکر می کنم و می روم.

بعد دوباره فرض می کنم که وقتش می رسد و مثلا از خانه ی داداشم که رفته بودم پیشش تا تنها نباشد، بر می گردم خوابگاه تا دور همی گپ بزنیم، خنده ای بکنیم و تولدم را جشن بگیریم. وارد اتاق که می شوم، اول باید چند لحظه ای بگذرد تا چشم ها و ریه هایم به دود قلیان و سیگار عادت کند. چندتا سرفه که می کنم، دوستان هم متوجه آمدنم می شوند و دست و جیغ و هورا می کشند و یکی بلند می شود اسپیکر هشت بانده اش را وصل می کند به لپ تاپ. ناگهان فرزاد فرزین شروع می کند به خواندن! صدایش را هم تا ته می برند بالا. بعد در یک حرکت سریع دوستان رقص نوری که تعبیه کرده اند را روشن می کنند و هفت هشت تا بچه ها که شلوارک و زیرپوش پوشیده اند، بلند می شوند و شروع می کنند به رقص. آن هم چه رقصی! انگار تمام سلول هایشان را با صدای فرزاد هماهنگ کرده اند. من را هم همزمان با صدا زدن اسمم و تبریک گفتن های پیاپی می کشند داخل خودشان و اصرارم می کنند که من هم قری بیایم که با لبخندی کج و معوج عذرخواهی می کنم و می نشینم گوشه ی مجلس. چند وقتی می گذرد و حالا وقت خوردن کیک رسیده. یک جعبه ی کیک بزرگ می آورند که هوش از سر مخاطب می برد. درش را که باز می کنند فرض می کنم کیک بزرگی است که رویش خامه هست. نصفش آلبالویی و نصف دیگرش با طعم توت فرنگی. بعد هم اتاقی های عزیزم که خیلی هم دوستم دارند، همان طور که دود قلیانشان را توی صورتم فوت می کنند، بخشی از کیک که رویش تکه های توت فرنگی هم ریخته شده می بُرند و با لبخند به من تعارف می کنند. من هم لبخند زورکی ای می زنم و با تشکر کیک را ازشان می گیرم و همان طور که دارم به کلاه های Happy Birthday شان نگاه می کنم، آن را مزمزه می کنم.

---

همین. فرضم تمام شد. حالا می خواستم بگویم این جشن های نیمه ی شعبان ما هم چقدر شبیه شده به این فرض من! من نمی دانم در چه روایت یا حدیثی داریم که شب نیمه ی شعبان خیابان ها را بند بیاورید و به مردم شربت بدهید بخورند؟ آن هم به چه قیمت؟ به قیمت ایجاد ترافیکی سنگین و خرد شدن اعصاب کسانی مثل من. دیشب یک مسیر دو دقیقه ای را بیست دقیقه در ترافیک بودم. چرا؟ چون عده ای نذر(!) کرده بودند که تولد مولایشان را جشن بگیرند. گوشه خیابان نمایشی برگزار کنند، آهنگی بگذارند، شربتی به مردم بدهند و خلاصه همه شاد باشند. به هرحال امشب، شب تولد امامشان هست دیگر. دوست دارند جشن بگیرند و خوش بگذرانند و امامشان را شاد کنند. پشت ماشین نشسته بودم و به این همه حماقت مردم نگاه می کردم و افسوس می خوردم. یک لحظه صدای آهنگی بندری از فاصله ای نزدیک آمد که من که پشت فرمان بودم و در ضمن کمربندم را هم بسته بودم، رقصم گرفته بود! سر که چرخاندم دیدم همین پرایدی بغل دستم هست. پدر بچه اش را خیر سرش آورده بود جشن نیمه شعبان و برایش هم این آهنگ را گذاشته بود تا شاد شود. بعد شربت هم می خورد و جلوی بچه اش، لیوان خالی اش را پرت می کرد وسط خیابان. نگاه غضب ناکی بهش کردم و سرم را برگرداندم آن طرف تا کم تر حرص بخورم. موتوری هایی را دیدم که در بهترین حالت خواهرشان یا زنشان را پشتشان سوار کرده  و آمده بودند برای شرکت در جشن تولد امام زمان! این مانتو های جدید همین طوری تنگ و بدن نما هستند. وقتی هم که هوا گرم باشد، ضخامتشان کم می شود و زیرش هم که خدا خیرشان بدهد هیچی نمی پوشند. همین طوری این وضعیت افتضاح هست. دیگر وقتی روی موتور بنشینند، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. انگار این پسرهای راننده هم به یکدیگر فخر می فروختند و در این بین می رفتند بین کاروان جشن و باهم شربت نوش جان می کردند! چه نگاه هایی هم که از سوی شرکت کننده گان در این جشن فرخنده به خواهر یا زنشان یا احیانا دوست دخترشان شد، خدا می داند. آدم واقعا تاسف می خورد که این رسم و رسومات اشتباه در اشتباه از کجا پدید آمده است. البته وقتی بعضی از مداح های ما که مثلا جزو نمادهای مذهبیمان محسوب می شوند در شب تولد حضرت ابوالفضل، چشم سیاه، خال لب، سینه ی ستبر و دور بازوی (!) ایشان را مدح می کنند، چه انتظاری از بقیه؟!

در همین حین که کم کم در ترافیک جلو می رفتم و این صحنه های واقعا زیبا و امام زمان پسند را می دیدم، متوجه شدم که کلا آن دور برگردانی که می خواستم از طریق آن دور بزنم را هم کاملا به صورت خودجوش بسته بودند! واقعا دستشان درد نکند. نذرشان قبول! صلواتی توی روح خدمتگزاران راهنمایی و رانندگی فرستادم و وارد ترافیک شدید داخل میدان شدم. وسط میدان هم انگار پارتی گرفته بودند. آن وسط یک سن درست کرده بودند و دو تا کاراته باز آن بالا همراه با صدای آهنگ بندری، به هم لگد می زدند و مردم هم همراه با جیغ و دست، فیلم می گرفتند. صدای مجری هم می آمد که می گفت: «دست! دست!». ترافیک همین طوری روی اعصاب بود و این قضیه هم بدترش کرده بود که ناگهان چشمم به بالای سنِ وسط میدان افتاد که بزرگ نوشته بودند: شاید این جمعه بیاید، شاید!

دوست داشتم پدال گاز را بجوم!


پ.ن.1: مسلما منظورم این نبود که همه جشن های شب نیمه شعبان این طوری هستند. اما متاسفانه اکثرشان دل صاحب جشن را شاد نمی کنند.
پ.ن.2: تولد امام زمان علیه السلام را خدمتتان تبریک می گویم :)
پ.ن.3: کنکورم را دیروز دادم. از همه کسانی که لطف داشته و دعا کردند ممنونم. امیدوارم خدا عوض خیر بهشان بدهد.



۲۳ خرداد ۹۳ ، ۱۱:۳۱ ۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زرافه

alone tree

خوشحالم

خوشحالم که دیگر هیچ چیز نمی تواند

از این غمگین ترم کند

و کوچ بی هنگام تمام پرنده های شهر

درخت را تنهاتر از این نخواهد کرد


مریم ملک دار


۳۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۲۴ ۱۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زرافه