چه فایده ای دارد که انسان در برخی برهه های زندگی اش هی بماند و هی بماند و هی بماند؟ بعضی چیزها را باید بوسید و گذاشت کنار. روح انسان ارزشش خیلی بیشتر از آن است که با فکر کردن به گذشته و به اتفاقات بدی که افتاده آن را خراش داد.
به قول خانم الف که می گفت بعضی وقت ها باید فکر کنی در ایستگاه مترو ایستاده ای و قطار می آید و می رود. از جلوی چشمت رد می شود و می رود. باید به بعضی اتفاقات زندگی مثل همان قطار نگاه کنی. می گذرند و می روند. اگر بخواهی جلوتر بروی و خودت را درگیر آنها کنی، ممکن است زیر قطار بیفتی و حتی بمیری!
خیلی وقت است دست و دلم به نوشتن نمی رود. با این وجود، هربار که نوشته ای را به اتمام می رسانم، حس خوبی به من دست می دهد.