- 1دعاهایی که ما می خوانیم، پر از حکمت است. در دعاهای مأثور از ائمه علیهم السّلام که به ما می رسد، نکاتی عاید از معارف وجود دارد که حقیقتا مورد احتیاج انسان است. آن بزرگواران با آوردن این نکات در دعاها به ما یاد می دهند که از خدا چه بخواهیم. 

- در ادامه می فرماید2: و اصلح جمیع احوالی3 ؛ «همه ی کارهای من و احوال مرا اصلاح کن. حالِ زندگی معمولی من و خانواده ام را اصلاح کن. حالِ شغلی را که دارم، اصلاح کن. همه ی خصوصیات مرا اصلاح کن.» اصلاح هر امری، به حسب خودش، یک دعای کامل و جامع است.

- نکته ی دیگر این که، آنان در خلال دعاهای مذکور، نقطه های ضربه پذیر معنوی را به یاد ما می آورند و هشدار می دهند که «ممکن است از این نقاط ضربه بخورید و آسیب ببینید.» در همین دعای شریف ابوحمزه، در عبارتی می فرماید: اللّهمّ خصّنی منک بخاصّة ذکرک و لاتجعل شیئاً ممّا اتقرّب به فی آناء اللّیل و اطراف النّهار ریاءً و لا سمعةً و لا اشراً و لا بطرا4؛ «خداوندا! کاری کن که کارهای انجام شده از طرف من، ریا و سمعه نباشد. برای این که این و آن ببینند، نباشد. برای این که دهن به دهن بگردد، و مردم به هم بگویند خبر دارید فلان کس چه کار خوبی کرد و چه عبادت خوبی انجام داد، نباشد. از روی ناز و غرور نباشد.» آخر بعضی مواقع انسان کارهایی را از روی ناز و غرور انجام می دهد و به خود می بالد و می گوید: «آری! ما بودیم که این کار را انجام دادیم.» این ها نباشد. این ها، آن نقاط ضربه پذیر است. انسان خیلی کارهای خوب انجام می دهد؛ اما با اندکی ریا و سمعه، آن کارها را هباءً منثورا5 می کند. دود می کند و به هوا می فرستد. معصومین علیهم السّلام به ما توجه می دهند و می فرمایند: «مواظب باشید این طور نشود!»

- عبارتی را از بزرگی نقل کرده اند. نمی دانم روایت از معصوم علیه السّلام است یا عبارتی از غیر معصوم. هرچه هست، عبارت حکمت آمیزی است. می گوید: انا من ان اسلب الدّعا اخوف من ان اسلب الاجابة؛ «از اینکه دعا از من گرفته شود بیشتر می ترسم تا این که اجابت از من گرفته شود.» گاهی حال دعا از انسان گرفته می شود. این، علامت بدی است. اگر دیدیم در وقت دعا، در وقت تضرّع و در وقت توجه و تقرّب، هیچ نشاط و حوصله ی دعا نداریم، علامت خوبی نیست. البته درستش هم می شود کرد. انسان می تواند با توجه، با التماس و با خواستن، حال دعا را به طور جدّی از خدا بگیرد.

- اینکه می بینید از قول پیغمبر صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: الدّعاء مخ العبادة6؛ «مغز عبادت دعاست» به خاطر آن است که در دعا حالتی وجود دارد که عبارت است که از وابستگی مطلق به پروردگار و خشوع در مقابل او. اصل عبادت هم این است ... اصل دعا، خاکساری پیش پروردگار است.

نماز جمعه ی تهران - 1373/11/28


- انسانی که ممکن است در طول سال دچار انواع آلودگی ها و گناهان شود، و انسانی که بر اثر هوای نفس و خصلتها و صفات زشت، خود را تدریجاً از ساحتِ رحمت الهی دور کرده است، هر سال از طرف پروردگار عالم از یک فرصت استثنایی برخوردار می شود و آن فرصت، ماه مبارک رمضان است7. در طول ماه رمضان، دلها نرم می شود، روحها تلألو و درخشندگی پیدا می کند، انسانها آماده ی قدم نهادن در وادی رحمتِ خاصه ی الهی می شوند و هرکس به قدر استعداد، همّت و تلاش خود، از ضیافت عظیم الهی برخوردار می گردد.

در خطبه های نماز عید فطر - 1373/12/11


- ما بسیاری از بزرگان را دیده ایم، شناخته ایم، و یا در کتابها شرح احوالشان را خوانده ایم. بزرگانی که انسان وقتی آنها را درست تصوّر می کند، حقیقتا در مقابلشان احساس حقارت می کند. مثل این است که انسان سر را به طرف آسمان بلند کند و ماه، زهره، مشتری، زحل یا مریخ را ببیند. چقدر این ستاره ها بلندند! چقدر بزرگند! چقدر نورانی اند! ولی چشم نزدیک بین و ضعیف ما نمی تواند بفهمد که فرق ستاره مثلا مشتری یا زهره، با ستاره ای که به وسیله ابزارهای فنی و تلسکوپهای قوی آن را دیده اند و می گویند که میلیونها سال نوری و یا یک کهکشان با ما فاصله دارد چیست. هر دو ستاره اند، هر دو را چشم ما، شبها در آسمان می بیند؛ اما این کجا و آن کجا! ما این قدر از عظمتها دوریم که نمی توانیم فرق امیرالمومنین علیه السلام را با بزرگان و اکابری که بشر در تاریخ، در اسلام، در کتابها، در عالم علم و در هر صحنه و عرصه ای سراغ دارد، درست تشخیص دهیم. امیرالمومنین علیه السلام موجود عجیبی است. من و شما امروز شیعه ی علی بن ابی طالب علیه السلام محسوب می شویم و باید به او اقتدا کنیم. اگر از ابعاد شخصیت آن حضرت چیزی ندانیم، در هویّتمان اشکال به وجود خواهد آمد. یک وقت است کسی ادّعایی ندارد، ولی ما ادّعا داریم؛ می خواهیم علوی باشیم و جامعه مان، جامعه علوی باشد.

- من امروز به نظرم رسید که مختصری درباره شجاعت امیرالمومنین علیه السلام صحبت کنم ... غیر از میدان جنگ، میدانهای دیگری هم برای بروز شجاعت وجود دارد که اثر شجاعت در آنها از میدانهای جنگ مهمتر است. میدان زندگی، میدان تلاقی حقّ و باطل، میدان معرفت، میدان تبیین حقایق و میدان موضع گیریهایی که در طول زندگی برای انسان پیش می آید از آن جمله است. شجاعت در چنین میدانهایی است که اثر خود را نشان می دهد. یک آدم شجاع، وقتی حق را دید و شناخت، آن را دنبال می کند، از چیزی نمی هراسد، رودربایستی مانع او نمی شود، خودخواهی مانع او نمی شود، عظمت جبهه دشمن یا مخالف، مانع او نمی شود. اما یک آدم غیر شجاع چنین نیست.

- امیرالمومنین علیه السلام که بزرگترینِ شجاعان بود، در میدان جنگ هرگز به هیچ دشمنی پشت نکرد. این، ارزش کمی نیست. شما در داستان جنگهای صدر اسلام شجاعت امیرالمومنین علیه السلام را می بینید. آن حضرت در بعضی از این جنگها، بیست و چهار ساله بوده، در بعضی جنگها بیست و پنج ساله بوده و در بعضی جنگها سی سال بیشتر نداشته است. یک جوان بیست و هفت، هشت ساله، با شجاعت خود در میدان جنگ، اسلام را پیروز کرد و آن عظمتها را آفرید. این، مربوط به شجاعت امیرالمومنین در میدان جنگ بود. اما من عرض می کنم: ای علیِ بزرگ! ای محبوب خدا! شجاعت تو در میدان زندگی به مراتب از شجاعت تو در میدان جنگ بالاتر بود. از چه وقت؟ از نوجوانی. شما ماجرای سبقت در اسلام آوردن آن حضرت را نگاه کنید! علی هنگامی قبول دعوت کرد که همه به دعوت پشت کرده بودند و کسی جرأتِ اسلام آوردن نداشت. این یک نمونه شجاعت است.

- امیرالمومنین علیه السلام، آن مومنی است که در طول مدت سیزده سال بعثت، جز همان چند روز اول، هرگز ایمانش مخفی نبود. دیگر مسلمانان، چند سال ایمان مخفی داشتند؛ اما همه می دانستند که علی از اول ایمان آورده است. 

- این، آن امیرالمومنینِ بزرگ است. این، آن علیِ درخشان تاریخ است؛ خورشیدی که قرنها درخشیده  و روز به روز درخشان تر شده است. این بزرگوار، هرجا که گوهر انسانی وجودش لازم بود، حضور داشت؛ ولو هیچ کس نبود. می فرمود: لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلّة اهله؛ اگر در اقلّیّتید و همه یا اکثریت مردم دنیا با شما بدند و راهتان را قبول ندارند، وحشت نکنید و از راه برنگردید. وقتی راه درست را تشخیص دادید، با همه ی وجود آن را بپیمایید. این منطق امیرالمومنین علیه السلام بود.


...


1. بحث در مورد وجود معارف عمیق الهی در ادعیه ی مأثوره است.
2. حضرت آقا دارند بخش هایی از دعای ابوحمزه ثمالی را شرح می دهند.
3. اقبال الاعمال (ط القدیمه)، ج 1، ص 74.
4. همان.
5. سوره ی فرقان، آیه ی 23.
6. مستدرک الوسائل، ج 5، ص 167.
7. چقدر امیدوار کننده!