شاید هیچوقت این‌قدر مشتاق رسیدن جمعه نبوده‌ام. این روزها فشار کاری بالایی را تجربه کرده‌ام و دلم یک روز تعطیل می‌خواهد. یک روز تعطیل در کنار بانو.
البته فردا روز هیجان‌انگیزی است. روزِ قبل از شروعِ روضه‌خوانیِ سالانه‌ی پدربزرگِ مرحوم. باید به خانه پدربزرگ بروم. و بعد آستین‌ها را بالا بزنیم، کتیبه‌ها را نصب کنیم، سیاه‌پوش کنیم، فرش‌ها را از زیرزمین بالا بیاوریم و همه - همه‌ی ما پسرعموها، عموها و افرادی که مشغولند - گاهی نیم نگاهی به عکس پدربزرگ بیندازیم که هنوز دارد با طراوت نگاهمان می‌کند.
فردا روز هیجان انگیزی است. اول صبح باید به خانه پدربزرگ بروم.