- یک روایتی از امیرالمؤمنین علیهالصّلوةوالسّلام هست که روزه را به روزهی جسم و روزهی جان تقسیم میکند. دربارهی روزهی جسم می فرماید: صوم الجسد الامساک عن الاغذیه بأرادة و اختیار1؛ روزهی جسم این است که انسان خوراکی ها را با اراده و اختیار خود مصرف نمی کند؛ خوفا من العقاب و رغبة فی الثواب و الاجر؛ با این انگیزه، انسان از غذا اجتناب می کند. این روزهی جسم است. اما روزهی جان: و صوم النفس امساک الحواس الخمس عن سائر المآثم؛ این، روزهی جان است که حواس پنجگانه را از همهی گناهان ممنوع کنید و امساک بدهید. و خلوّ القلب من جمیع اسباب الشرّ؛ دل را از اسباب و موجبات شرّ خالی کنید؛ این، روزهی جان است ... امساک از گناهان حواس خمس، برای کسی که ارادهی امساک داشته باشد، آسان است؛ اینکه دست، چشم، گوش و زبان انسان مرتکب گناه نشود؛ لیکن آن امساکِ خلوّ قلب از اسباب الشرّ، خیلی سخت است؛ این سختتر است و تمرین و مجاهدت می خواهد.
- ما باید مراقب باشیم؛ لعلّکم تتّقون؛ یعنی تقوا داشته باشید. مکرر عرض کردهایم که تقوا، یعنی مواظب خود بودن. تقوا یعنی مراقب خودتان باشید و با چشم باز خودتان را زیر نظر بگیرید که دست از پا خطا نکنید. خیلی اوقات هست که چشم ما به خطاهای دیگران باز است، نگاه میکنیم ببینیم کجا یک اشتباهی، خطایی یا شبه خطایی کردند - که آن را در ذهن خودمان حمل بر خطا بکنیم - اما چشممان به خطاهای خودمان بسته است؛ این بد است ... البته این سخت است. برای انسان، تصدیق کردن به خطای خود، پیدا کردن خطای خود و محکوم کردن خود، کار آسانی هم نیست؛ اما این کارِ سخت را باید بکنیم. خدای متعال در معرض قیامت، در آن دادگاه سخت و دشوار، یقهی ما را خواهد گرفت و از ما سؤال میکنند؛ و اگر حالا فکرش را نکنیم، آنجا در جواب درمیمانیم2.
- در دعای ابوحمزه داریم که: اللّهم فارحمنی اذاً قطعت حجّتی و کلّ عن جوابک لسانی و طاش عند سؤالک ایّای لبّی3؛ خدایا! آن لحظهای که در پاسخ به سؤال و مؤاخذهی تو دست من از استدلال خالی بماند و نتوانم استدلال بکنم - چرا این اقدام را کردی؟ چرا این اقدام را نکردی؟ حالا از ما سؤال کنند، همینطور پشت سر هم محاجه میکنیم، استدلال میکنیم؛ اما آنجا دستمان از استدلال خالی خواهد ماند؛ چون حقایق روشن است؛ آنجا دیگر جای پشتِهماندازی نیست - آنجا به من رحم کن؛ چون و کلّ عن جوابک لسانی؛ زبان انسان در مقابل سؤال و مؤاخذهی الهی بند میآید. و طاش عند سؤالک ایّای لبّی؛ و ذهن انسان به هم می ریزد. باید فکر آنجا را کرد.
دیدار کارگزاران نظام - 1385/7/18
- سرچشمهی همهی فضائل انسانی و کارهای خیری که انسان ممکن است انجام بدهد - چه در حوزهی شخصی، چه در حوزهی اجتماعی و عمومی - همین احساس عبودیت در مقابل خداست. نقطهی مقابل این احساس عبودیت، خودبینی و خودخواهی و خودپرستی است؛ منیّت است. این منیّت است که در انسان، منشأ همهی آفات اخلاقی و عوارض و نتایج عملی آنهاست ... اگر این خودبینی و خودخواهی در مقابل خداوند متعال باشد - یعنی انسان خود را در مقابل پروردگار قرار بدهد - نتیجهی آن در انسان، طغیان است: طاغوت. طاغوت هم فقط پادشاهان نیستند؛ هرکدامِ از ما انسانها ممکن است در درون خودمان - خدای نکرده - یک طاغوت و یک بت تربیت کنیم و پرورش بدهیم. در مقابل خدا سرکشی کردن و خودبینی داشتن، نتیجهاش عبارت از رشد طغیان در انسان است.
- دعا، یک نعمت است و فرصت دعا کردن، یک نعمت است. در وصیت امیرالمؤمنین علیهالصّلاة و السّلام به امام حسن مجتبی علیهالسّلام این معنا وارد شده است: اعلم انّ الّذی بیده خزائن ملکوت الدّنیا والاخرة قد اذن لدعائک و تکفّل لاجابتک4؛ خدای متعال که همهی قدرت آسمان و زمین در قبضهی توانایی اوست، به تو اجازه داده که با او دعا کنی و حرف بزنی و از او بخواهی. وامرک أن تسأله لیعطیک؛ از او مطالبه کنی تا او هم به تو عطا کند. این رابطهی درخواست کردن و گرفتن از خدا، مایهی تعالی روح انسان است و همان تقویت کنندهی روح عبودیت است. و هو رحیم کریم لم یجعل بینک و بینه من یحجبک عنه؛ خدای متعال بین خودش و تو، واسطهای، فاصلهای و حجابی قرار نداده است. هر وقت با خدا شروع کنید به سخن گفتن و عرض نیاز کردن، خدای متعال صدا و درخواست شما را میشنود. با خدا همیشه می شود همزبان شد.
- دعا، خواندنِ خداست؛ حالا می تواند به زبان فارسی یا به زبان خودتان باشد؛ هرچه که می خواهید با خدا حرف بزنید؛ این، دعاست. هرچه می خواهید با او در میان بگذارید. گاهی هم حاجت خواستن نیست، فقط اُنس با خداست. حاجات هم مختلف است؛ گاهی کسی از خدای متعال، رضای او را میخواهد یا مغفرت او را مطالبه میکند، این یک جور حاجت است. یک وقت هم انسان چیزهای مادی را درخواست میکند؛ هیچ مانعی ندارد. خواستن از خدا - هر چیزی و به هر زبانی - خوب است. و همین خواصی را که عرض کردیم (ارتباط با خدا و احساس بندگی) دارد. البته دعاهای مأثور از ائمه علیهمالسّلام بهترین مضامین در زیباترین الفاظ و سرشار از معارف الهی است که قدر آنها را باید دانست و بایستی به آنها متوسل شد.
در خطبه های نماز جمعه ی تهران - 1385/7/21
- یک نکته این است که همهی مردم و بالخصوص جوانان عزیز، این ارتباطی را که
به برکت این روزهای مبارک و شبهای نورانی با خدای متعال پیدا کردهاند،
نگذارند قطع شود؛ این رابطهی با خدا را حفظ کنید. وسیلهی حفظ این رابطه
هم در اختیار همه هست. اگر همین نماز پنجگانه، با توجه، با حضور قلب و با
این توجه که در مقابل خدا ایستادهایم، خوانده شود، بهترین رابطه است و
روزبهروز دل شما را نورانیتر خواهد کرد. آن جوانهایی که شبهای قدر در
مساجد، حسینیهها و حرمهای مطهر گرد هم آمدند، گریه کردند، دعا خواندند،
قرآن سر گرفتند، احیاء گرفتند و دلهایشان را با نور محبت الهی نورانی
کردند، این رابطه را حفظ کنند، که از آن بهرهمند خواهند شد.
- نکتهی دوم این است که در این توجههایی که میشود، در این مناجاتها، راز و نیازها و درخواستهایی که از خدا میکنید، همهجور حاجت را میشود از خدا خواست و باید خواست؛ حتّی حاجتهای کوچک. اما این درخواست خود را به این حاجات کوچک منحصر نکنید؛ حاجات بزرگتری هست، آنها را از یاد نبرید. بزرگترین آنها «مغفرت الهی» است؛ از خدا بخواهید که آثار به جاماندهی از تخلف و گناه را از دل و جان ما برطرف بفرماید؛ از خدا بخواهید که راه توبه را برای شما هموار کند. حاجت بزرگ دیگر «محبت الهی» است؛ مقام حُبّ الهی را از خدای متعال طلب کنید. حاجت بزرگ دیگر «اصلاح امور امت اسلامی» است؛ از خدا بخواهید خدای متعال امور همهی مسلمانها - نه فقط ملت ایران را - و همهی کشورهای اسلامی را اصلاح کند؛ بلکه از خدای متعال هدایت بشریت را به راه راست بخواهید. این دعاها اقبال استجابت زیادی دارد و همین دعاها اثر میکند؛ راهها را باز میکند؛ وسائل را آسان میکند و ما را در رسیدن به این مطلوبهای بزرگ کمک میکند.
در خطبه های نماز عید فطر - 1385/8/2
...
1. تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص 176.
2. واقعا همین است. در اکثر موارد به این فکر می کنیم که فلان کس چه گفت؛ بهمان کس چه کار کرد؛ چقدر این رفتارش بد بود؛ مگر این قدر شعور ندارد؟!؛ واقعا نمی فهمد این چیزهایی بدیهی را؟! و کلا درگیر کارها، حرفها و رفتارهای بقیه هستیم. فارغ از اینکه چه بسا اگر نصف این وقتی که برای پیدا کردن عیوب دیگران می گذاریم را صرف عیوب خودمان کنیم، خیلی چیزهای بیشتری پیدا می کنیم!
3. اقبال الاعمال (ط القدیمه)، ج 1، ص 73.
4. بحارالانوار (ط بیروت)، ج 74، ص 204.