سلام بر جانبازان راه حق. سلام بر آنهایی که رنج و سختی جنگ را در طول این سی سال تحمل کرده و توقعی ندارند جز قدر دانستن و مهربانی. اوج قدرنشناسی است که هرروز در کنار این فداکاران باشیم و آنها را نبینیم و درکشان نکنیم. اوج غفلت است که به مصائب و سختیهای آنها توجهی نداشته و فقط از رنجهای خودمان بنالیم.
برنامهی دیشب «خندوانه» خیلی از چیزها را به ما یادآوری کرد و با نشان دادن چهرهی جانبازان اعصاب و روان و همصحبت شدن با آنها، به ما جوانها نشان داد که اوضاع آنطورها هم که فکر میکنیم بد نیست. وقتی دوربین قیافهی تکیدهی یکی از جانبازان را نشان میداد که در ابتدای جنگ دانشجوی لیسانس دانشگاه شفیلد انگلستان بوده، انسان کمی به خودش میآمد. دانشجویی که بهخاطر جنگ درسش را ول کرده، به خطوط مقدم رفته و سرآخر به این حال و روز افتاده بود. یا آن جانبازانی که در اوج دست زدنها و شادیهای خاص «خندوانه»، خیلی ساکت و بیروح نشسته بودند و انگار در دنیای دیگری بودند؛ دنیایی که بعد از پایان تب جنگ، رنگ دیگری برایشان پیدا کرده و دیگر مانند قبل نبود. بعد ما - که انگار خیلی خوشی زیر دلمان زده - اینجا نشستهایم و بهخاطر ۲۰۰ تومان گران شدن ماست زمین و زمان را به هم میدوزیم و «منتقد» میشویم. انگار در این دنیا هیچچیز حق ندارد خاطر عزیز ما را آزرده کند.
بهتر است کمی به خودمان بیاییم؛ فقط کمی. و بعد توجه کنیم به رنج و سختی همهی جانبازان جنگ تحمیلی و خانوادهی آنها - بهخصوص همسران ایثارگرشان - که در سکوت و مظلومیتی غریب، سرشان را بالا گرفته و بی هیچ چشمداشتی روزگار میگذرانند.
برنامه امشب «خندوانه» مسلما یکی از بهترین و بهیادماندنیترینهای آن بود. برنامهای که توانست - برای لحظهای - شادی و خنده را به رگهای جانبازان تزریق کند و به آنها احساس شیرین مهم بودن و دوست داشته شدن را هدیه کند.
به افتخار تمام جانبازان، مخصوصا جانبازان اعصاب و روان و همچنین رامبد جوان و برنامه دیشبش میایستم.